نگاهی به فیلم «خون خدا»
«خون خدا» فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مرتضیعلی عباس میرزایی و تهیهکنندگی سیاوش حقیقی یکی از عجایب سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر میباشد.
«خون خدا» در سه پرده روایت می شود. فیلم داستان مهندس علی پاکزاد است که بعد از چندسال اعتیاد موفق به ترک آن می شود. او در شب تاسوعا در ظرف غذای نذری پاکتی آغشته به خون پیدا می کند که در آن چکی با مبلغی نجومی قرار دارد، بقیه داستان تلاش او برای نقد کردن چک است.
«خون خدا» میخواهد داستان یک معجزه و فیلمی سرشار از سمبل و نشانه باشد و مخاطب را ضمن همزاد پنداری با شخصیت اصلی که یک کارتن خواب طرد شده است با مفاهیم انسانی و دینی آشنا سازد. اما در این مسیر فیلمساز دست از بازی های فرمی بی سروته برنمی دارد و به سراغ قصه گویی نمی رود. شخصیت اصلی داستان هیچ دیالوگی در فیلم ندارد، او فقط گریه میکند و یا میخندد.
فیلم مملو از کابوس ها رویاهایی است که در ذهن علی می گذرد. گنگ و خاموش بودن شخصیت اصلی فیلم یکی از علتهای مهم عدم ارتباط مخاطب با جهان فیلم است چرا که اینگونه فیلمساز اطلاعات بسیار اندکی در مورد گذشته این فرد و مسیری که طی کرده تا به کارتن خوابی رسیده به ما میدهد. در واقع مخاطب درک درستی از گذشته و شخصیت علی ندارد و نمی فهمد چگونه یک فرد تحصیلکرده که جایگاه اجتماعی و مالی خوبی داشته و از خانواده سرشناسی بوده است و با زن مورد علاقه خود ازدواج کرده و بچه دار شده به منجلاب اعتیاد می افتد و تا مرز نابودی پیش می رود؟؟ همچنین برایش قابل درک نیست که چرا او مستحق چنین عنایتی از جانب خدا و ائمه شده است.
«خون خدا» مصداق بارز حرف خوبی است که بد زده شده است، در واقع فیلمساز پیامی ارزشمند و انسانی و یک مضمون مذهبی و عمیق حسینی را به بدترین شکل ممکن بیان می کند و مخاطب را پس می زند. داستان فیلم نهایت پتانسیل ساخت یک فیلم کوتاه و یا حتی یک کلیپ (نماهنگ) مذهبی را دارد نه یک فیلم بلند سینمایی و نمایش آن در جشنواره فیلم فجر.