سینما

خانه ایی که جک ساخت و ارجاعات آن

خانه ای که جک ساخت جدیدترین اثر لارنس فون تریه است که نقدهای مثبت و منفی زیادی را دنبال خود داشته است و حاشیه‌های پیرامون آن زیاد بودند.

لارس فون تریه در تازه‌ترین اثرش بی‌مهاباتر و وحشیانه‌تر از همیشه شمشیرش را کشیده است. این فیلم به لایه‌های عمیق و تاریکی  شخصیت اصلیش نفوذ می‌کند. فون‌تریه این‌بار هم به سویه‌های تاریکی از روح انسان از بالا نور می‌تاباندواز زاویه ایی جدید به این موضوع مینگرد. داستان مرگ و میر فون تریه دراین فیلم جز ناگسستنی درام و جهت گیری او دراماتیک وبه گونا ایی حق به جانب است و شما را با کشتن همراه میکند تا جایی که شما نیز با جک همراه میشوید وبیشتر میخواهید.

خانه ای که جک ساخت” گاهی یادآور فیلم پیشرو جان مک ناتن “هنری پرتره یک قاتل زنجیره‌ای، یا من شیطان را دیدم می اندازد، به لحاظ مضمونی فیلم را می‌توان از جهاتی در کنار فیلم “مادر” آرنوفسکی قرار داد. قربانی گرفتن برای خلق اثر هنری، ایده‌ای که به نظرم آرنوفسکی چندان موفق به تحقق بخشیدن به آن نشد. این‌جا فون‌تریه داستان محکم‌تر و اثرگذارتری برای پرداختن به آن ایده رو می‌کند.
علاوه بر ماجراهای ترسناک داستان هر کدام از قتل‌های جک خشونت موجود در فیلم، از ریتم تدوین و موسیقی درجه یک‌اش تولید می‌شود.

خانه ای که جک ساخت

“خانه‌ای که جک ساخت” ماجرای شروع قتل‌های سریالیِ مهندسی به نام جک است که دارای اختلال وسواس (OCD) است. فکرش را بکنید تماشای قاتلی که مبتلا به اختلال  شخصیتی وسواس شدید است و قرار باشد ردپای خود را در هر‌کدام از قتل‌ها یک به یک پاک کند.
جک به طور اتفاقی با یک زنِ اعصاب خورد کن و لج‌درار (با بازی اما تورمن) روبه‌رو می‌شود. کنترل خود را از دست می‌دهد و در واکنشی سریع با ضربات جکِ ماشین به صورت زن، جمجه‌ او را خورد می‌کند و اولین قتل‌ش را این‌گونه رقم می‌‌زند و عملیات کیلین کردن این قتل برایش به اندازه‌ای جذاب و تراپی می‌شود تا بهانه و انگیزه‌ای برای ادامه قتل‌هایش شود. جک بعدِ  هر قتل، احساس رهایی و درمان اختلالش را تجربه می‌کند و تبدیل به یک معتاد به قتل می‌شود که در فاصله دوازده سال بیش از شصت قتل را هوشمندانه انجام می‌دهد.

جک از ابتدای فیلم با شخصی در ذهنش به نام ویرجیل شروع به حرف زدن ‌می‌کند که تا سکانس نهایی فیلم ویرجیل را نمی‌بینیم. جک سعی می‌کند ویرجیل را متقاعد کند که اعمالی که انجام می‌دهد معقول و منطقی است یا حداقل مفاهیمی همچون پلیدی، زشتی و زیبایی و هنر را که ویرجیل به آن‌ها معتقد است، به چالش می‌کشد. .

…جک(فون‌تریه)  معتقد است که از پلیدی و زشتی (مفاهیمی که ویرجیل به آن‌ها معتقد است) می‌توان زیبایی خلق کرد. و جایی از فیلم جک می‌گوید از کودکی بیشتر جذب نگاتیو عکس‌ها شده تا خود عکس‌ها. نگاتیوهایی که وقتی به آن‌ها نگاه می‌کنی هر نوری را تاریک نشان می‌دهند.

چیزی که فیلم هم به آن اشاره دارد که منبع حقیقی و سرچشمه هر روشنایی در هستی، سیاهی و تاریکی است واینکه امکان جا به جا شدن نور وتاریکی وجود دارد فون‌تریه در ادامه فیلم کم کم به روایت خودش از کمدی الهی دانته می‌پردازد. ویرجیل، شخصیتی که در کتاب “کمدی الهی” دانته را در سفر بعد از مرگ همراهی می‌کند و او را به مشاهده دوزخ می‌برد، در سکانس پایانی راهنمای جک می‌شود و او را به تماشای بهشت و دوزخ می‌برد. البته که فون‌تریه روایت خودش را از این ماجرا ارائه می‌دهد و جهنم را برایمان تصویر می‌کند که جای زیاد بدی هم نیست.

منبع
caffecinema

تیم کلاغه

پست‌های «تیم کلاغه» حاصل مشورت تیمی تیم نویسندگان کلاغه است. این پست‌ها با تکیه بر تحقیقات و مشاوره‌های متنوعی انتخاب نو نوشته می‌شوند و سعی بر این است که بهترین‌های بازار انتخاب و معرفی شوند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا