کتاب و مجله

معرفی کتاب جزء از کل

احتمالاً نام کتاب جزء از کل بارها به گوشتان خورده است. وقتی خودم هنوز نخوانده بودمش ،تصور میکردم کتاب خشکی‌ست که کلمه‌های سخت فراوانی دارد و احتمالاً افکار خیلی قدیمی دارد.

اما حدس بزنید چه شد؟ تصورش را هم نمیکردم این کتاب نثر این چنین روانی داشته باشد.

رمان «جزء از کل» نوشته‌ی «استیو تولتز» را «پیمان خاکسار» به فارسی برگردانده است. جزء از کل اولین رمان استیو تولتز، نویسنده‌ی استرالیایی است که در سال ۲۰۰۸ به انتشار رسید و همان سال، نامزد دریافت جایزه‌ی بوکر شد. این کتاب با وجود مدت‌زمان کوتاهی که از چاپش گذشته، اکنون به‌عنوان یکی از رمان‌های بزرگ تاریخ استرالیا مطرح است.

در بخشی از داستان می‌خوانیم: «داستانم را از کجا شروع کنم؟ مذاکره با خاطرات کار آسانی نیست: چه‌طور می‌شود بین آن‌هایی که نفس‌نفس می‌زنند تا بازگو شوند و آن‌هایی که تازه دارند پا می‌گیرند و آن‌هایی که هنوز هیچی نشده چروک خورده‌اند و آن‌هایی که کلام آسیاب‌شان می‌کند و تنها گردی ازشان باقی می‌ماند، انتخاب کرد؟ یک چیز را مطمئنم: ننوشتن درباره‌ی پدرم توانی ذهنی می‌طلبد که من یکی ندارم. تمام افکاری که پدرم درشان حضور ندارد، به‌نظرم تنها حقه‌‌هایی هستند که ذهنم سوار می‌کند؛ برای این‌که از فکرکردن به او اجتناب کنم. و اصلا چرا باید اجتناب کنم؟ پدرم مرا به‌خاطر صرف وجودداشتنم مجازات کرد و حالا نوبت من است که او را به خاطر وجودداشتنش مجازات کنم. یربه‌یر.» کتاب حاضر را نشر «چشمه» منتشر کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است.

این کتاب را می‌توانید از طریق این لینک در دیجی کالا تهیه کنید.

استیو تولتز

بخشی از مقدمه‌ی مترجم این کتاب را برایتان می‌نویسم:

« استیو تولتز، نویسنده‌ی استرالیایی متولد ۱۹۷۲ سیدنی ، اولین رمانش ،‌ جزء از کل، را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. این کتاب با استقبال زیادی روبرو شد و به فهرست نامزدهای نهایی جایزه‌ی بوکر راه پیدا کرد که کمتر برای نویسنده‌ای که کار اولش را نوشته پیش می‌آید.»

بخش‌هایی از این کتاب را با هم میخوانیم:

«من ته مغاک را دیده بودم، به چشمان زرد مرگ زل زده بودم، حالا هم دوباره برگشته بودم به سرزمین زندگان ،آیا دلم آفتاب می‌خواست؟ دوست داشتم گل‌ها را ببوسم؟ دلم می‌خواست بدوم و بازی کنم و داد بزنم « زندگی! زندگی! » راستش نه. دوست داشتم توی رخت خواب بمانم. توضیح دلیلش سخت است. تمام چیزی که می‌دانم این است که در طول اغما تنبلی‌یی قدرتمند به وجودم رخنه کرده بود، تنبلی‌یی که در خونم جریان داشت و در هسته‌ی وجودم جامد می‌شد. »

« … وقتی مردم فکر می‌کنند چند روز بیشتر به پایان عمرت نمانده با تو مهربان می‌شوند. فقط موقعی که در زندگی پیشرفت می‌کنی به تو چنگ و دندان نشان می‌دهند.‌»

« -عاشق شو جسپر. هیچ لذتی بالاتر از عشق نیست! +لذت ؟ یعنی یه چیزی مثل یه وان پر از آب داغ توی زمستون؟ – آره +دیگه چی؟ -احساس می‌کنی زنده‌ای، با تمام وجودت زندگی رو حس می‌کنی.. »

« این عادت احمقانه را دارم که فکر کنم همه‌چیز بهتر می‌شود حتی وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند. حتی مواقعی که همه‌چیز بدتر و بدتر و بدتر می‌شود.»

امتیاز این کتاب در گودریدز ۴.۱۱ است. به شما پیشنهاد میکنم حتماً این کتاب را بخوانید.

این کتاب را می‌توانید از طریق این لینک در دیجی کالا تهیه کنید.

لینک کتاب در گودریدز: لینک

فرید عباسی

فرید دانش آموخته‌ی رشته‌ی MBA است. سابقه‌ی 15 ساله‌ی او در حوزه‌ی کسب و کار و بخصوص دیجیتال مارکتینگ، اندوخته‌ی مهمی است که به یاری کلاغه آمده است. اینجا او بهترین‌ها را پوشش می‌دهد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا