معرفی کتاب عقاید یک دلقک اثر هاینریش بل
کتاب «عقاید یک دلقک» نوشتهی «هاینریش بل» با ترجمهی «محمد اسماعیلزاده» به چاپ رسیده است. این کتاب را میتوان یکی از رمانهای تاثیرگذار قرن بیستم دانست که در میان آثار هانریش بل به دلیل مضمون عاشقانه، نام جذاب و فضای نوستالژیک و عاطفیاش، شهرت بیشتری پیدا کرده است. هاینریش بل نویسندهای آلمانی است که موفق به کسب نوبل شده است.
مضمون بیشتر نوشتههای او جنگ و پیامدهای آن بر زندگی و اوضاع انسانهاست. «عقاید یک دلقک» داستان دلقکی به نام «شنیر» است که از وقتی همسرش او را ترک کرده، دچار افسردگی شده است. او برای فراموشی دردهایش به نوشیدن مشروب روی میآورد. بعد از فضاحتی که در یکی از نمایشهایش به وجود میآید، بهناچار به محل زندگیاش بازمیگردد. ازآنجاکه در مضیقهی مالی است، دفترچه تلفنش را باز میکند و با آشنایان تماس میگیرد. در این میان بارها به گذشته میرود و خاطراتش را مرور میکند…. .
این کتاب را میتوانید از دیجی کالا تهیه کنید.
بخشی از کتاب را با هم میخوانیم: «وقتی وارد شهر بن شدم، هوا تاریک شده بود. هنگام ورود، خودم را مجبور کردم تن به اجرای تشریفاتی ندهم که طی پنج سال سفرهای متمادی انجام داده بودم: پایین و بالا رفتن از پلههای سکوی ایستگاه راهآهن، به زمین گذاشتن ساک سفری، بیرونآوردن بلیت قطار از جیب پالتو، برداشتن ساک سفری، تحویل بلیت، خرید روزنامهی عصر از کیوسک، خارجشدن از ایستگاه و صدازدن یک تاکسی، پنج سال تمام تقریبا هر روز یا از جایی مسافرت کرده بودم و یا اینکه به جایی وارد شده بودم.» این کتاب را انتشارات «چشمه» منتشر کرده و در اختیار علاقهمندان قرار داده است.
– «در این چند هفتهی آخر ،مهمترین تمرینی را که یک دلقک باید انجام دهد، یعنی تمرین حرکات صورت را ،انجام نداده بودم. دلقکی که اساساً با حرکات اعضای صورتش باید تماشاگر را جذب کند ،میبایستی سعی کند دائماً عضلات صورتش را تمرین دهد. قبلاً همیشه پیش از شروع تمرین، روبروی آینه میایستادم و در حالی که زبانم را از دهان خارج میکردم ،خودم را از نزدیک نظاره میکردم و در حالی که زبانم را از دهان خارج میکردم، خودم را از نزدیک نظاره میکردم تا احساس بیگانگی را از بین ببرم و به خودم نزدیکتر شوم. بعدها دست از این کار برداشتم و بدون اینکه از عمل خاصی کمک بگیرم، حدود نیم ساعت در روز به خودم مینگریستم و این کار را انقدر ادامه میدادم که حضور خودم را نیز از یاد میبردم: از آنجایی که در من تمایلات خودستایی وجود ندارد، بارها در زندگیام چیزی نمانده بود که کارم به جنون بکشد. بعد از انجام این تمرینها خیلی راحت وجود خودم را فراموش میکردم، آینه را برمیگرداندم و اگر بعداً در طول روز به شکلی تصادفی خودم را در آینه میدیدم ،وحشت میکردم: آن کسی که نمیدانستم آیا او موجودی جدی است یا مضحک، مردی با بینی دراز و صورتی بسان ارواح و آن وقت بود که از ترس تا آنجا که توان داشتم با سرعت پیش ماری میرفتم تا خودم را در چشمان او نظاره کنم تا از واقعیت وجود خویش مطمئن شوم.»
این کتاب را میتوانید از دیجی کالا تهیه کنید.
این کتاب دربارهی دلقکی به نام شنیر است که معشوقهاش ماری او را ترک کرده و به همین دلیل دچار افسردگی شده و مرضهای همیشگیاش ،مالیخولیا و سردرد تشدید یافته. از این رو برای تسکین آلام خود به الکل روی آورده است. به قول خودش « دلقکی که به الکل روی بیاورد، زودتر از یک شیروانیساز مست سقوط میکند.» فقط دو چیز این دردها را تسکین میدهد: الکل و ماری. الکل تسکین موقتیست ولی ماری نه؛ ماری رفته است.
پیشنهاد میکنم این کتاب را تهیه و مطالعه کنید. امتیاز آن در گودریدز ۴.۰۳ است.