کتاب و مجله

جایزه هوشنگ گلشیری و ۸ رمان برنده این جایزه

جایزه هوشنگ گلشیری یک جایزه ادبی است که یکی از معتبرترین جوایز ادبی ایران محسوب می­‌شود. این جایزه که از طرف بنیاد گلشیری که بنیادی مستقل است اهدا می­‌شد از سال ۱۳۷۹ و پس از درگذشت هوشنگ گلشیری و توسط همسر او و دوستانش شکل گرفت.

این جایزه در ۴ بخش اهدا می­‌شد: بهترین رمان، بهترین رمان اول، بهترین مجموعه داستان و بهترین مجموعه داستان اول. اگرچه این جایزه پس از ۱۳ سال در سال ۱۳۹۳ متوقف شد، اما همین ۱۳ دوره هم اعتبار زیادی به برندگان این جایزه دادند. در این مطلب تعدادی از رمان­‌های برنده­ی این جایزه را آورده­‌ایم.

کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد

کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

یکی از معروف‌ترین کتاب‌های دهه‌ی هشتاد را باید این رمان دانست. این رمان از هنگام انتشار تا کنون بسیار مورد استقبال مخاطبین قرارگرفته است، به گونه‌ای که تاکنون به چاپ هفتادم رسیده است. این کتاب تا کنون چند جایزه معتبر ادبی را در ایران به خود اختصاص داده است. جایزه ادبی یلدا، جایزه بهترین رمان سال بنیاد گلشیری و جایزه کتاب سال از جمله این جوایز است. کتاب چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم از زبان کلاریس بیان می‌شود.کلاریس زنی ارمنی است، ۳ فرزند دارد: پسر ۱۵ ساله و ۲ دختر بچه دوقلو. شوهرش در شرکت نفت است و در ابادان زندگی می‌کنند.

داستان از کجا شروع می‌شود؟ از همان صفحه اول که صدای ترمز اتوبوس مدرسه می‌آید، بعد قیژ در فلزی حیاط، صدای دویدن روی راه باریکه‌ی وسط چمن و جمله‌ی: “لازم نبود به ساعت دیواری آشپزخانه نگاه کنم. چهار و ربع بعد از ظهر بود.” و این جمله می‌شود آغاز دنیای روزمرگی‌های کلاریس در کتاب . دنیای روزمرگی‌ها و کارهای بی‌پایان زنی خانه‌دار. زنی که خودش هم، دنیا و خواست‌ها و دوست داشتن‌هایی دارد. دوست داشتن‌ها و خواست‌‌هایی که کسی به آن‌ها بهایی نمی‌دهد.

بخوانید: ۹ کتاب از نویسندگانی که تنها یک کتاب نوشتند

کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی نشر نیلوفر

کتاب همنوایی شبانه ارکستر چوبها اثر رضا قاسمی نشر نیلوفر

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها، رمانی از رضا قاسمی نخستین بار نشر کتاب آن را در سال ۱۹۹۱ در آمریکا منتشر کرد، در ایران نیز اجازه انتشار یافت و برنده بهترین رمان اول سال ۱۳۸۰ جایزه هوشنگ گلشیری و منتقدین مطبوعات شد. داستان از دیدگاه اول شخص بیان می‌شود و حکایت یک روشنفکر ایرانی است، که به فرانسه پناهنده شده و دراتاق زیر شیروانی ساختمانی در پاریس زندگی می‌کند، که ساکنانش چند فرانسوی و ایرانی تبعیدی هستند.

رمان هم نوایی شبانه ی ارکستر چوب ها، بیش از هر چیز رمانی سورئال و رویاگونه می نماید که زمان در آن به هم ریخته و داستانی خطی و سرراست ندارد، در واقع یک نوع پازل درهم ریخته است که خواننده را تا صفحه ی آخر رمان، منتظر نگه می دارد. از متن کتاب آمده: راستش همیشه دلم خواسته بود کلنل باشم. شاید برای آنکه کلنل کسی است که تکلیفش روشن است. مراحل دشوار و فلاکت بار اولیه­‌ی نظام را پشت سر نهاده و در حالی که همین طوری هم در وضع مطلوبی است، پیش رویش چشم انداز باز هم روشن تری دارد. شاید هم یک کلنل رمز و رازی دارد که درجات پایین تر یا بالاتر از آن ندارد.

در نظام، هر چه درجه پایین تر، آدمی به مرگ نزدیک تر. یک سرباز در خط مقدم جبهه می­‌جنگد، درست چهره به چهره با مرگ. و یک فرمانده بسته به درجه­اش در مسافتی دورتر. یک کلنل آنقدر با مرگ فاصله گرفته است (البته اگر هنوز نمرده باشد) که از بالا به آن نگاه کند. از آن پس هر چه مراتب فرد نظامی بالاتر می­رود، به همان میزان از مرگ رویارو فاصله می­گیرد و به مرگ دیگر – مرگ ناغافل – نزدیک تر می­‌شود.

بخوانید: ۷ کتاب علمی تخیلی که باید بخوانیم

کتاب احتمالا گم شده ام اثر سارا سالار

کتاب احتمالا گم شده ام اثر سارا سالار

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

کتاب «احتمالا گم شده‌ام» اولین کتاب سارا سالار است که جایزه‌‌ی ادبی بنیاد گلشیری را از آن خود کرده و با استقبال خوبی از سوی مخاطبان مواجه و بارها تجدید چاپ شده است. داستان روایتی متفاوت از زندگی زنی است که بیشترین دغدغه‌ی او رابطه‌اش با دختری به نام گندم است. این زن به دنبال این است که در خلال جست‌وجوهایش در گندم، خود گمشده‌اش را پیدا کند.

در بخشی از متن کتاب می‌خوانید: دکتر گفت: “نباید اینقدر به گذشته فکر کنی.” نباید، نباید، بیخود نبود که کم کم داشتم به این نتیجه می‌رسیدم این دکترهای روانشناس یا فکر می کنند آدم هیچی نمی‌داند یا فکر می‌کنند اگر می‌داند خب پس باید کارهاش دست خودش باشد. مثلا اگر می‌دانی نباید اینقدر به گذشته فکر کنی ، فکر نکن دیگر؛ و اگر نمی‌دانی نباید این قدر به گذشته فکر کنی، بدان و بعد فکر نکن دیگر. به همین راحتی. یکی نیست بگوید آقا من به گذشته فکر می‌کنم می‌دانم نباید به گذشته فکر کنم و باز هم به گذشته فکر می‌کنم.

بخوانید: ۷ کتاب سفرنامه برای علاقمندان به این ژانر ادبی

کتاب آداب بی قراری اثر یعقوب یاد علی

کتاب آداب بی قراری اثر یعقوب یاد علی

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

رمان «آداب بی‌قراری» نوشته‌ی «یعقوب یادعلی» است. این رمان جایزه‌ی بهترین رمان سال ۱۳۸۳ بنیاد گلشیری را از آن خود کرده است. جریان این داستان میان خیال و واقعیت می‌گذرد. با این جمله‌ها وارد جهان داستان می‌شویم: «خیلی ساده، مهندس کامران خسروی در یک سانحه‌ی رانندگی کشته می‌شود. به همین راحتی و تمام. سیگارش را با تانی و آهستگی وحشتناکی تمام کرد تا بتواند برای اولین بار در همه‌ی سال‌های سیگاری بودنش، بی آن که لبی تر کرده باشد، بلافاصله و آتش به آتش از چاق کردن سیگاری دیگر، لذتی به عادت ببرد و نخواهد مزه‌ی گند دهانش را حس کند.

“دود سیگار اذیتت نمی‌کنه؟” شیشه‌ی ماشین را پایین کشید. “نه، آقای مهندس.” “اصلا اهل دود نیستی؟” “نیستم.” چشم‌های مغولی تیزش دودو می‌زد و بند یک جا نمی‌شد، درست عین حرف زدنش، با آن سوال‌های کلافه‌کننده. “کجا میرویم آقای مهندس؟” “میریم دنبال کار.” “کارمان چی هست؟” وقتی حرف می‌زد اضطرابش کمتر می‌شد. دلش می‌خواست یک لحظه هم ساکت نماند. فقط حرف بزند، درباره‌ی هر چیزی. مهم نبود چی. “از مزد دیروز راضی بودی؟” “خدا بده برکت.” فلاسک را گذاشته بود رو صندلی، پشت سر؛ دبه‌ی بنزین را هم توی صندوق عقب. نیم ساعت بیشتر راه نبود تا گردنه. آن موقع ساعت می‌شد چهار و نیم. حساب کرده بود تا کار را تمام کند حداکثر یک ساعت طول می‌کشد؛ یعنی پنج و نیم صبح که هوا هنوز تاریک بود.

بخوانید: ۱۰ کتاب پر فروش از لیست نیویورک تایمز که به فارسی ترجمه شده‌اند

کتاب سالمرگی اثر اصغر الهی

کتاب سالمرگی اثر اصغر الهی

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

این کتاب برنده جایزه گلشیری سال ۸۶ شد. کتاب سالمرگی جز آثار مدرنیستی ادبیات ایران محسوب می­شود. این کتاب روایتی از سه نسل است. در بخشی از کتاب آمده است:

ردی نداشتم. خواب آمده بود توی چشم هایم؛ سفید و سرد. داشتم می­لرزیدم. برف می­بارید. همه جا سفید بود. کوه و در و دشت و خانه ها. خانه های تو سری خورده و مفلوک. میان برف ها می­دویدم و می­لرزیدم. نفسم تنگی می­کرد. از ترس چشم هایشم را باز کردم. تو را توی راهرو دیدم. از ته راهرو می­آمدی. کیفت را انداخته بودی روی شانه­ات. خواستم خوب نگاهت کنم، چراغ ها کم نور شدند.

شب بیماری اتاق ها را پر کرد. شب پشت شیشه ها بود، آن سوی شیشه ها، میان باغی پر از دار و درخت. شب لای درخت ها بود. گربه ای بود که از شاخ و برگ ها آویزان بود. تن را کش می داد تا روی زمین بخسبد. می­خواستم خودم را از آن همه خواب­های خاکستری بیرون بیاورم. شب دستم را سفت گرفته بود و می­برد.

بخوانید: ۱۰ کتاب برنده جایزه پولیتزر که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند

کتاب رویای تبت اثر فریبا وفی

کتاب رویای تبت اثر فریبا وفی

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

این کتاب سومین کتاب فریبا وفی است که در سال ۱۳۸۴ هم برنده جایزه هوشنگ گلشیری و هم مهرگان ادب شد. این کتاب زنانه، روایت سه زن است به نامه­های فروغ، شعله و شیوا.

در بخشی از کتاب آمده است:  امشب همان شب بود شیوا .حالا می فهمم آن روز از آمدن چنین شبی واهمه داشتی و من آن را به خونسردی و بی اعتنایی­ات نسبت می­دادم. همیشه فکر می­کردم آمادگی روبه رو شدن با واقعیت را داری. می­گفتی اگر نادیده­اش بگیری باید تاوان بدهی. روی حرفت با من بود. نمی­توانستم واقع بین باشم. خیالاتی بودم. هنوز به دروغ بودن چیزی که پیش آمده بود امید داشتم. هر لحظه ممکن بود مهرداد پیدایش بشود و بگوید همه چیز یک شوخی بود. یک شوخی بامزه.

بخوانید: ۸ کتاب برای آشنایی و شروع به خواندن فلسفه

کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر اثر جیران گاهان

کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر اثر جیران گاهان

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

این کتاب که اولین رمان جیران گاهان است برنده جایزه بنیاد گلشیری در سال ۱۳۸۹ شده است. این کتاب روایت­گر ازدواج دختری یهودی با مرد مسلمان و مسائل بوجئد آمده در پی آن است. در بخشی از کتاب می­خوانیم:

تا قبل از مدرسه می توانست در انبوه بازوها و بغل جواهر جان خودش را بچپاند و بادم موهایش بازی کند. تارهای زبر گیس را سر انگشت ها می­گرفت. دستهای داغ جواهر جان روی موهایش بالا و پایین می­رفتند و پتوی تنش، تمام گودی های تن او را پر می­کرد. مامان از خدا زیاد می­گفت. از میصوا و آسور، ولی جواهر جان حرفی از آن چیزها نمی­زد.

و وقتی بچه ای نخواهد باور کند میصوا و آسوری در کار است، وقتی نخواهد خدای واحدش با خدای مامان یکی باشد، باور می کند که خدا شبیه جواهر جان است. فقط آنقدر بلند است که سرش تا آسمان هفتم می­رسد و تنش آنقدر پهن که تمام دنیا را می­پوشاند. و موهایش مثل جواهر جان شبق و بلند است و در تمام آبهای زمین جاری. یک بار میان تن گرم جواهر جان، از او پرسید: «جواهر جان، خدا شبیه شماست، مگه نه؟» نرم خندید. سرش را بالا گرفت و به نوازش او ادامه داد. «شاید، خدا رو چه دیدی، مونا؟ شاید.

بخوانید: ۹ نمایشنامه از نمایشنامه نویس‌های برتر تاریخ ادبیات

کتاب نگران نباش اثر مهسا محب علی

کتاب نگران نباش اثر مهسا محب علی

مشاهده این محصول در دیجی‌کالا

این کتاب دومین رمان مهسا محب­علی است که در سال ۱۳۸۷ برنده جایزه هوشنگ گلشیری شد. البته این کتاب برنده جوایز مهم دیگری هم شد که همین آن را به رمانی مهم در کارنامه این نویسنده تبدیل کرد. کتاب درباره­ی یکی از دغدغه­های خیلی از ما است: زلزله تهران.

در بخشی از کتاب می­خوانید: چشم ها را میبندم و ته مانده ی تلخی زبر زبانم را قورت می­دهم و تلخی پایین می­رود. جانور کوچک از پاهام بالا می­آید و خودش را می­اندازد توی شکمم. حالا انگار جانور کوچک هزار تکه میشود و شره می­کند توی رگ هام…باید چای بخورم تا بچه قورباغه ها شنا کنند و بالا بیایند، بیایند توی دهانم، بعد از ته حلقم بریزند توی کله­ام. آن وقت می­توانم فکر کنم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا