۷ کتابی که به شما میگوید قدرت چیست و چه راهکاری در مقابلش داریم
قدرت از آن واژههاییست که معناها و بهتبع آن کارهای مختلفی دارد. از آن دست مقولاتیست که میگویند میتواند آدمها را عوض کند و حتی اگر خود شما در جایگاه تماموکمال قدرت قرار بگیرید ممکن است کاری ازتان سر بزند که امروز و در حال حاضر حتی نمیتوانید فکرش بکنید. هرچه هست امروز دیگر قدرت تنها محدود به سیستمهای نظامی و حتی سیاسی نیست و با روی کار آمدن شبکههای اجتماعی و رسانهها و … از مفهومی بهنام قدرت نرم هم حرف زده میشود.
قدرت حتی به رابطههای میانفردی انسانها و روابط عاطفی ما معنا میدهد یا بهنوعی آنها را هم درگیر میکند. قدرت امروز چنان معنا و ارجاعت متفاوتی پیدا کرده که واتسلاف هاول درباره آن میگوید: نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس میکند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک. برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است.
لازم نیست مردم همه دروغها و مغلطههای این نظام را باور کنند، اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دستکم در سکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغها را بپذیرند، کافیست بپذیرند که با این دروغها و در بطن آنها زندگی کنند، زیرا بدینترتیب بر نظام صحه میگذارند، اطلاعاتشان را از نظام نشان میدهند، نظام را میسازند و اصلا خود نظام میشوند.
در این گزارش ما شما را با هفت کتاب که چیستی و چگونگی قدرت را شرح میدهند و از سازوکار آن پرده برمیدارند آشنا میکنیم. کتابهایی که هرکدام زوایهای تازه و خاص از قدرت را مورد توجه دارند و از آرنت گرفته تا هاول و برتراند راسل به ما میگویند که درباره این نیروی نامرئی چه باید بکنیم و چه موضعی باید داشته باشیم.
در برابر استبداد
در برابر استبداد نوشته تیموتی اسنایدر، مورخ و پژوهشگر متخصص نازیسم و کمونیسم، دانش جامع و گستردهاش از تاریخ جهان و بهویژه تاریخ استبداد را به کار میگیرد تا از تحولات قرن بیستم ۲۰ درس تنظیم کند. این اثر خیلی زود به جمع کتابهای میلیوننسخهای جهان راه پیدا کرد. اسنایدر پیش از این نیز کتاب سرزمین خون را نوشته بود و اینبار با کتاب دربرابر استبداد از موضع یک مورخ معاصر، حاصل سالها مطالعه در تاریخ تحوّلات سیاسی جهان را، به شیوهای موجز و مؤثر، در اختیار خواننده میگذارد.
ماجرای کتاب هم از یک پست فیسبوک شروع شد؛ پست فیسبوکی تیموتی اسنایدر، که به تاریخ حکومتهای دیکتاتوری از نازیها تا شورویها مسلط است، اینبار نه به حاکمی اروپایی یا شرقی که با روی کار آمدن دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ به انتخابب او به عنوان رئیسجمهوری در کشور پرچمدار دموکراسی غربی واکنش نشان میداد. اسنایدر سعی کرد تا در فیسبوک، همان بستری که به انتخاب ترامپ کمک کرده بود، او را به چالش بکشد و نقد کند و از آیندهای هشدار دهد که امریکاییها مدتها بود خیال میکردند هرگز بر سرشان نخواهد آمد.
او در این پست فیسبوک که بیش از ۱۸ هزار بار به اشتراک گذاشته شد ، که بعدا بسط یافت و شد همین کتابی که در دست دارید، به هموطنان امریکاییاش میگوید که «آمریکاییهای امروز هیچ باهوشتر و خردمندتر از اروپاییانی نیستند که در قرن بیستم شاهدِ غلتیدن دموکراسیهایشان در دام فاشیسم، نازیسم یا کمونیسم بودند. مزیت ما در این است که شاید بتوانیم از تجربهٔ آنان درسهایی بگیریم و حالا وقت خوبی برای این کار است.»
نویسنده در کتاب به خواننده نشان میدهد که اطاعت از حاکمان دیکتاتور خیلی اوقات اجباری و ناگزیر نبوده است و خیلیها پیش از آنکه کسی از آنها اطاعت بخواهد، زانو میزنند و فرمانبرداریشان را پیشکش حاکم میکنند. او همچنین نداشتن زندگی خصوصی و استقلال فکر و عمل را بستری معرفی میکند برای سوء استفاده استبداد و تا کید میکند جستوجوی حقیقت، نه کاری تجملی یا پز روشنفکری، که از ضرورتهای حیاتی زندگی در عصر اینترنت و شبکههای اجتماعی است.
بخوانید: ۱۰ کتاب برتر در زمینه اقتصاد و بورس
قدرت بیقدرتان
کتاب قدرت بیقدرتان نوشته واتسلاف هاول، رئیس جمهور فقید چک از ماهیت یک نظام ایدئولوژیک جدید به اسم «پساتوتالیتر» حرف میزند. واتسلاف هاول در کتاب قدرت بیقدرتان که در سال ۱۹۷۸ و پس از سرکوبی بهار اصلاحطلبی در پراگ (که از عوامل بیداری مردم چکسلواکی و وقوع انقلاب مخملین به رهبری او بود) منتشر شد، ماهیت یک نظام ایدئولوژیک جدید به اسم «پساتوتالیتر» را شرح میدهد.
هاول در این اثر نظام پساتوتالیتر را نوعی از رژیم تمامیتخواه میداند که از پایه و اساس با دیکتاتوری کلاسیک فاصله و با دریافت معمول از توتالیتریسم (تمامیتخواهی) تفاوت دارد. او ماهیت این نوع رژیم را شگفتانگیز میداند چون به اسم آزادی، کارگران و انسانها، آنها را به بردگی میگیرد و بهنام دموکراسی انتخاباتی نمایشی برگزار میکند و به نام جریان آزاد، اطلاعات و آزادی بیان، انسانها را از شنیدن و خواندن دیدگاههای مختلف محروم میکند.
به گفته او این رژیم همهچیز را جعل و وارونه نشان میدهد و وانمود میکند به حقوق بشر احترام میگذارد؛ اما درواقع همیشه در حال وانمود کردن با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک است. برای همین است که زندگی در چنین نظامی، آکنده از دورویی و ریا و دروغ است. لازم نیست مردم همهٔ دروغها و مغلطههای این نظام را باور کنند، اما باید چنان رفتار کنند که گویی باورشان دارند، یا دست کم در سکوت از کنارشان بگذرند. لزومی ندارد این دروغها را بپذیرند. کافی است بپذیرند که با این دروغها و در بطن آنها زندگی کنند، زیرا بدینترتیب بر نظام صحه میگذارند.
هاول در قدرت بیقدرتان به مخاطبانش نشان میدهد که ریشه اغلب جنبشها و اعتراضات که علیه رژیمهای پساتوتالیتر شکل میگیرد از انسانهای بیقدرت غیرسیاسی است و بر اساس مسایل غیرسیاسی به وجود میآید، زیرا، زندگی تحت اسارت رژیمهای پساتوتالیتر به جایی میرسد که هرعمل صادقانه و مسئولانه غیرسیاسی هم به معنای مقابله با نظام تلقی میشود.واتسلاف هاول در بخشهای پایانی کتاب نشان میدهد که نه تنها از نظامهای پساتوتالیتر گریزان است، بلکه از تحقق نظامهای دموکراتیک پارلمانی سنتیای هم که میتوانند انسانها را «فوقالعاده ظریفتر و تلطیفشدهتر، در مقایسه با شیوههای خشن جوامع پساتوتالیتر» فریب دهند و بازیچه خودشان کنند نگران است.
قدرت بیقدرتان با ترجمه پل ویلسون چندین بار در دنیای انگلیسیزبان به چاپ رسیده که مهمترین آنها در کتاب «قدرت بیقدرتان: شهروندان در برابر دولت در کشورهای شرق اروپا» به ویراستاری جان کین و همراه مقدمهای از استیون لوکس بوده است. البته این کتاب ۹ جستار دیگر از مجموعه اصلی نوشتههای چک و اسلواک هم بود. در ایران نیز کتاب در مجموعه «تجربه و هنر زندگی» نشر گمان و با ترجمه احسان کیانیخواه منتشر شده است.
بخوانید: ۶ کتاب فانتزی تخیلی دنباله دار که باید بخوانیم!
نه گفتن کافی نیست
نااومی کلاین روزنامهنگار جهانی و نویسنده در کتاب نه گفتن کافی نیست نشان میدهد که ما چگونه به این مرحله عجیب غیرقابل پیشبینی و خطرناک رسیدیم؛ چگونه میتوانیم جلوی بدتر شدن اوضاع را بگیریم، و چگونه میتوانیم ـ اگر سرمان به باد نرود ـ اوضاع را بهتر کنیم.
کلاین در این کتاب که زیرعنوان (ظهور ترامپیسم: ظهور بحرانهای فزاینده) را دارد، ابتدا این سوال را مطرح میکند که قبل از واقعه ترامپ به نظرمان میرسید که همهچیز در حال بهتر شدن است؟ و سپس حقیقتی را برای ما فاش میکند: انتخاب ترامپ فقط انتقال مسالمتآمیز قدرت نیست، بلکه شراکتی تاجرمآبانه است که با استفاده از ترفندهای عمدی و ایجاد شوکهای پیاپی و موج موج و سیاستهای افراطی، بحرانهای متعددی را بر مردم تحمیل میکند و از این طریق جامعه، محیطزیست، اقتصاد و امنیت ملی را به نابودی میکشاند.
کتاب به تعریف خود نویسنده، ابزاری است برای مقاومت دربرابر شوک؛ و به همه ما نشان میدهد که چهطور میتوانیم طلسم ترامپ را بشکنیم و دنیای مطلوبمان را بسازیم و نگذاریم خلافکاران ِقسِر دربروند. درواقع کلاین معتقد است صرفا گفتن «نه» به ایدههای بد، بازیگران بد کافی نیست. محکمترین «نه»ها باید با یک آری بیباکانه و آیندهنگرانه همراه باشد. یعنی نقشهای برای آینده که باورپذیر و به قدر کافی دلربا باشد که انسانهای زیادی بخواهند برای تحقق آن بجنگند؛ فارغ از شوکها و تاکتیکهای ترسناکی که سر راه آنها گذاشته میشود.
برخی از سرفصلهای کتاب نیز عبارتند از: چگونه سر از اینجا درآوریم: ظهور سوپربندها، جایگاه فعلی ما: فضای نابرابری، چگونه اوضاع بدتر میشود: شوکهای در راه و چگونه اوضاع بهتر میشود، ساعت شرایط اقلیمی نیمهشب را نشان میدهد، یادبگیریم پوپولیسم اقتصادی ر ا دوست داشته باشیم، ارائه بازی تهاجمی پیرامون دموکراسی، وقتی که دکترین شوک نتیجه عکس میدهد و اکثریت نوعدوست در دسترس.
بخوانید: ۷ کتاب درباره امید و کارکرد آن در زندگی
توتالیتریسم
کتاب توتالیتاریسم، نوشته هانا آرنت، اولین بار در سال ۱۹۵۱ به چاپ رسید. اما دست نوشته اصلی آن در پاییز ۱۹۴۹، یعنی تنها چهار سال پس از شکست آلمان و پیش از مرگ استالین به پایان رسیده بود.
این کتاب درواقع سومین بخش از معروفترین کار آرنت در جامعهشناسی سیاسی و پروژهای به نام خاستگاههای توتالیتاریسم است که بهنام توتالیتاریسم به صورت تک جلدی به انگلیسی منتشر شده است. عنوان بخش اول پروژه یهودستیزی و بخش دوم هم امپریالیسم نام داشت. جنبش و بعد حکومت نازی در آلمان و ظهور و چيرگی مارکسيسم استالينيم و حکومت پليسی در شوروي منابع ارجاع آرنت در اين کتاب هستند.
آرنت در این اثر، نهادها و عملکرد جنبش های توتالیتر را مورد بررسی و کاوش قرار می دهد و با تمرکز بر دو نمونه شاخص از دولتهای تمامیتخواه در دوران معاصر یعنی آلمان نازی و روسیه استالینیست، به شکلی مستدل بیان میکند که این دو حکومت، دو روی یک سکه بودند و نه فلسفههایی در مقابل یکدیگر. او با اتکا به این نگرش، تبدیل طبقههای مختلف اجتماعی به تودهها، نقش پروپاگاندا در رویارویی با جهان غیرتمامیتخواه، استفاده از ترس و تروریسم، و انزوا و طردشدگی را به عنوان پیش نیازهای شکلگیری حکومتهای تمامیت طلب معرفی میکند.
درواقع آرنت در این کتاب با بیانی تحليلی و مستند، ريشههای نوع بدخيمی از ديکتاتوری را بررسی میکند که به پشتيبانی ملت! یا به عبارت صحيح تر تودهها هر جنايتی انجام میدهد و قصد چيرگی بر تمام زوايای زندگی تودهها (و نه شهروندان) را دارد.
بخوانید: ۷ کتاب اقتصادی درباره فقر و چگونگی مواجهه درست با آن
بحرانهای جمهوری
بحرانهای جمهوری مطالعهای موردی است درباره بحرانهایی که در یکی از پر تلاطمترین دهههای قرن بیستم گریبان یکی از قدیمیترین جمهوریهای موجود را گرفته بود. نگاه تیزبین و گاه بیرحم هانا آرنت در مقام فیلسوفی سیاسی در این کتاب هم درون ساختار دولت را مورد توجه قرار میدهد و هم در میان شهروندان به دنبال پاسخ است و هم به کاستیهای نظری علوم و فلسفه سیاسی اشاره میکند که باید از پس تحلیل و فهم چنین بحرانهایی برآیند. البته آرنت فقط به نقد دولت و شهروندان و مفاهیم علوم سیاسی نپرداخته، بلکه میکوشد نشان دهد که سویههای بحرانزا در دولت و شهروندان چگونه میتوانستند چنین نباشند و میکوشد صورتبندیهای جدیدی از برخی مفاهیم بسیار پایهای سیاست به دست دهد که از آن طریق علوم و فلسفه سیاسی را به نقد و تحلیل تواناتر کند و توفیقش در این مسیر چنان بوده که صورتبندیهای معرفی شده در این کتاب از همان زمان تاکنون مورد رجوع ماندهاند.
به همین ترتیب ماهیت بحرانهایی که کاویده نیز چناناند که خواننده نمیتواند از بازجستن آنها و آزمودن بصیرتهای آرنت دربارهشان در جهان امروز دست بردارد: بحرانهای ناشی از دروغگویی سیاستمدارن؛ بحرانهای ناشی از اعتراض و سرپیچی شهروندان؛ خشونت و در نهایت انقلاب.
علی معظمی مترجم کار در مقدمه کتاب مینویسند: «به جرأت میتوان گفت که اهمیت تمامی مسائل مهم مطرح شده در این کتاب هنوز پابرجاست: دروغگویی در سیاست، معنا و امکان نافرمانی مدنی، خشونت در سیاست، انقلاب و زمینههای آن و مسأله مفهوم و کارکرد دولت. علاوه بر اهمیت این مسائل نوع رویکرد آرنت به تشریح آنها نیز هنوز قابل تأمل و پیگیری است و میتواند برای اندیشنده امروزین به سیاست راهگشا باشد.»
جالب است که صورتبندیهای معرفیشده در این کتاب از همان زمان تاکنون مورد رجوع ماندهاند و حتی ماهیت بحرانهایی که آرنت کاویده نیز هنوز وجود دارند: بحرانهای ناشی از دروغگویی سیاستمداران، بحرانهای ناشی از اعتراض و سرپیچی شهروندان، خشونت و در نهایت انقلاب.
بخوانید: ۷ کتاب در مورد جنگ های جهانی که باید بخوانیم
قدرت
قدرت نام کتابی از برتراند راسل است که اولین بار در سال ۱۹۳۸ منتشر شده و آنچه را که در پنج سال از عمر حکومت نازیسم در آلمان گذشته را شرح داده است. شیوه بحث راسل در این کتاب بیشتر تاریخی است تا تحلیلی و نمونههای تاریخی فراوانی را از چگونگی تراکم و تبلور قدرت و کاربرد آن نقل کردهاست.
راسل قدرت اقتصادی را یک قدرت اصیل نمیداند بلکه میگوید که قدرتی مشتق است. او میگوید که قدرت اقتصادی مد نظرش با آنچه کارل مارکس مطرح کرده بود فرق دارد. منظور او از قدرت اقتصادی مؤثر بودن پول و کالا در زندگی انسانی است و سپس میافزاید که مارکس و دیگر اقتصاددانان قدیم این نوع قدرت را نوعی قدرت اساسی قلمداد میکردند.
راسل تعریف مثبتی از قدرت دارد قدرت و آن را بهمعنای پدید آوردن آثار مطلوب میداند. از دید او: اگر یکی از دو فردی که دارای خواستهای مشابهاند بر همه خواست آن دیگری غلبه کند پس قدرت بیشتری از او دارد. راسل همچنین قدرت انسانی را برحسب روش افراد تاثیر کننده یا برحسب نوع سازمانهایی که دخالت دارند طبقه بندی کردهاست.
بر خلاف کارل مارکس، که اصلی ترین عامل در سرشت بشر را ثروت می دانست یا مثلا فروید که قدرت را رابطه ی جنسی در نظر می گرفت، این فیلسوف برای طبقهبندی صورتهای قدرت راههای گوناگونی پیشنهاد میکند و اساسا قدرت را به دو نوع قدرت بر افراد انسانی و بر ماده بیجان تقسیم بندی میکند. بحث راسل از قدرت بیشتر مربوط به نوع اول است اما درباره نوع دوم قدرت مینویسد: یکی از علل اصلی دگرگونیهای عصر جدید افزایش قدرت بر ماده بیجان است که از علم برخاستهاست.
برای تحلیل قدرت دولت نیز راسل نظام سلطنتی را مورد بحث و نقد قرار داده و نوشتهاست که اگر سلطنت موروثی نباشد احتمال جنگ داخلی بیشتر است. با استناد به نوشتههای راسل درباره سلطنت در کتاب قدرت میتوان اندیشههای سیاسی او را کاملاً متفاوت از فیلسوفانی مثل افلاطون و ارسطو دانست که به ترتیب کتابهای جمهور و سیاست را نوشتهاند، چراکه از نظر او دموکراسی نتایج منفی دارد و حکومت خوب را تضمین نمیکند.
راسل قدرت را وسیله تنازع در تنازع اخلاقی و سیاسی میداند اما از نظر او قدرت بیشترین هدف در دستگاههای اخلاقی که بیشترین تاثیر را داشتهاند نیست. او از دورانی حرف میزند که مردم با آن که به یکدیگر نفرت میورزند همدیگر را مورد اذیت قرار میدادند تا دورانی که حرمت و احترام خود را متوجه کسانی میساختند که نحوه دیگری از زندگی را مد نظر داشتند یعنی متوجه کسانی که انسان را همچون انسان در نظر داشتند نه محدود به ادیان. او تبلیغ و تهییج را آزاد میداند به شرطی که مردم را به قانون شکنی برنینگیزد.
بخوانید: ۵ کتاب برتر آمریکا به انتخاب نشریه بیزنس اینسایدر!
نقد و قدرت
نقد و قدرت (بازآفرینی مناظره ی فوکو و هابرماس) عنوان کتابی است از مایکل کلی که سعی دارد به این پرسش پاسخ بدهد که کدام الگوی نقد-الگوی فوکویی یا هابرماسی-از جهات فلسفی و عملی برتر است،به خصوص با توجه به ماهیت و نقش قدت در جامعه معاصر؟ درواقع مایکل کلی در جمعآوری این مجموعه خواسته است به این مسئله در ارتباط با نظریه اخلاقی، سیاسی و اجتماعی دو دهه ۱۹۷۰و۱۹۸۰ بپردازد.
میشل فوکو و یورگن هابرماس تازه داشتند با یکدگر آشنا میشدند که فوکو در سال ۱۹۸۴ درگذشت؛ آنها حتی در مورد امکان یک مناظره رسمی درباب روشنگری در محیط بیطرف ایالات متحده گفتگو کرده بودند. در دهه بعد از آن، هابرماس و همفکرانش کماکان به شیوههای متفاوت به فوکو پاسخ دادهاند اما پیروان فوکو چندان تمایلی به گرفتن طرف او در این گفتگو نشان ندادهاند و به همین دلیل تبادل بسیار ارزشمند دیدگاهها درباره ماهیت و محدودیتهای فلسفه در عصر کنونی هرگز به طور کامل تحقق نیافت. در این مجموعه مایکل کلی این مناظره را به طریقی بازآفرینی میکند که راه را برای بحثهای بعدی باز میکند.