۸ رمانی که قهرمان اصلیاش کتابها هستند
معمولا داستانها و رمانها پرند از کاراکترهای انسانی یا نهایتا فانتزی که در صفحات یک کتاب جا خوش کردهاند و روایت روزگارشان، قرار است هم ما را سرگرم کند و هم از مناسبات اجتماعی و تاریخی بگوید و هم روابط میانفردی انسانی را نقد کند و هزاران چیز دیگر.
اما تابهحال فکر کردهاید که خود کتاب هم میتواند شخصیت اصلی یک رمان و داستان باشد؟ یعنی پیرنگ داستانی مورد نظر نویسنده حول محور یک کتاب خاص یا اساسا کانسپت کتاب شکل گرفته و پروبال داده شده باشد؟ منظور صرفا کتابهای فانتزی یا نوجوانانهای که یک کتاب جادویی قهرمان داستان را درگیر ماجراهایی میکند نیست، منظور دقیقا داستانیست که خود کتاب در آن نقش اصلی را در پیشبرد داستان داشته باشد.
در این گزارش هشت رمانی را به شما معرفی کردهایم که دقیقا کتاب و کتابخوانی و کتابفروشی نقطه اصلی شکلگیری ماجراها و حوادث داستانی هستند و هرچیز دیگری که نویسنده قرار است به ما بگوید را شکل میدهند و داستان را پیش میبرند.
کتاب باشگاه کتاب خوانی جین آستین
رمان «باشگاه کتابخوانی جین آستین»، اثر کارن جوی فاولر، نویسنده ی معاصر و مطرح آمریکایی، در سال ۲۰۰۴ منتشر شد و به مدت سیزده هفته در صدر فهرست پرفروشترین کتاب های نیویورک تایمز قرار گرفت. ایده ی برگزاری جلسات جین آستین خوانی و راه دادن جین آستین به زندگی امروز، یک روز به ذهن جوسلین، زنی مستقل و مجرد در ابتدای دهه پنجم زندگی، می رسد.
باشگاه کتابخوانی متشکل از پنج زن و یک مرد به زودی در یکی از شهرهای کالیفرنیا، جلسات جدی و در عین حال مفرح، دوستانه و در عین حال پر تنش خود را آغاز می کند. رمان «باشگاه کتابخوانی جین آستین»، ما را همزمان به دنیای بریتانیای قرن هجده و آمریکای عصر حاضر می برد. مشابهت های ناگزیری که بین زندگی شخصیت های رمان های آستین و شخصیت های رمان پیش رو وجود دارد، گاه جهت زندگی آنها را تغییر می دهد. باشگاه کتابخوانی جین آستین رمانی است در ستایش رمان. کتابی در ستایش کتاب.
رمان «باشگاه کتابخوانی جین آستین»، ما را همزمان به دنیای بریتانیای قرن هیجده و آمریکای عصر حاضر میبرد. مشابهتهای ناگزیری که بین زندگی شخصیتهای رمانهای آستین و شخصیتهای رمان پیش رو وجود دارد، گاه جهت زندگی آنها را تغییر میدهد.
باشگاه کتابخوانی جین آستین رمانی است در ستایش رمان، کتابی در ستایش کتاب. کارن جوی فاولر با نگاهی دقیق به شکنندگی رفتارهای انسان و معناباختگی های تعاملات اجتماعی، بهترین نثر و جذاب ترین شخصیت هایش را در این رمان ارائه می کند. طرفداران جین آستین ارتباط ویژه تری نسبت به سایر مخاطبین با این کتاب خواهند داشت اما مخاطبین دیگر نیز بدون تردید از جذابیت های منحصر به فرد کتاب باشگاه کتاب خوانی جین آستین لذت خواهند برد.
بخوانید: ۱۰ داستان عجیب که دست از سر شما برنمیدارند
کتاب کتابخوان اشرافی
برای هر کس این امر آشناست که با هر کتاب، پنجرهای به دنیایی جدید گشوده میشود؛ اما آلن بنت در این کتاب ما را به یکی از ممنوعهترین و خصوصیترین زندگانیها میبرد! او که از سال ۱۹۶۰ تاکنون مشغول فعالیت بوده است و فارغالتحصیل رشته تاریخ از دانشگاه آکسفورد است، همواره مسائل روزمره را از دیدی نو به کنکاش میکشد و به همین سبب برنده جوایز ارزندهای همچون بفتا، تونی و کتاب بریتانیا نیز شده است.
در کشوری پر از عوام و مردم غیراشرافی، تنها کسی که کتابخوان اشرافی و غیرعامی محسوب میشود، شخص فرمانروا یا بهتر بگوییم ملکه است! بنت با روایتی طلایی به ما این امکان را میدهد که به یکی از چه می شد اگرهای زندگیمان پاسخ دهیم!: چه میشد اگر ما جای ملکه پر رمز و راز انگلستان بودیم؟ به راستی تا چه حد از حقایق زندگی یک ملکه اشرافی برای ما جماعت غیراشرافی قابل شناسایی یا حتی تصور است؟ آیا روزی میرسد که از ورای فیلترهای درباری بتوانیم حقیقت را دریابیم؟
آلن بنت هم مثل شما این عجز را نمیپذیرد و در عوض به کتاب پناه میبرد. همان طور که افراد درون کتابش – از ملکه گرفته تا پادوی ساده آشپزخانه – هر یک به نوعی به ادبیات پناه میبرند! شاید یک فرد اشرافی نیز هر روز از خود بپرسد چه میشد اگر یک فرد عامی و غیراشرافی بود؟ پس در این سرزمین پررمز و راز همراه ما باشید و بار دیگر به این فکر کنیم که آیا اشرافی یا غیراشرافی، حقیقتا فرقی بین تمام کتابخوانهای دنیا وجود دارد؟، بیایید با هم مرزهای قراردادی را بشکنیم و دنیایی آرمانی از انسانیت به دور از تبعیض را تجربه کنیم.
بخوانید: ۸ رمان برنده جایزه ادبی پن فاکنر
کتاب آنریپیک مرموز
در عبارتی که پشت جلد کتاب «آنری پیک مرموز» آمده، میخوانیم: «هر کتاب، روشی خاص برای روشن کردن گذشته دارد. وقتی من رمان مینویسم فقط به دنبال شناخت خودم نیستم بلکه احساسات عمیق خودم را هم کشف میکنم. »این نویسنده جوان فرانسوی از همان ابتدای حرفهاش موفقیتهای بسیاری کسب کرد و طبق آمار روزنامه فیگارو، هماکنون یکی از پنج نویسنده پرفروش کشورش است. او برای اولین رمان فوئنکینوس به نام «وارونگی حماقت» (۲۰۰۲) جایزه «فرانسوآ موریاک» را دریافت کرد.
فردریک که نفسش بند آمده بود نمیدانست چه جوابی بدهد. دلفین بهنظرش بسیار صادق بود. وقتی مجیز رمان او را میگفت، میتوانست اغراقهایش را حس کند. فکر میکرد شاد به نظر رسیدن نوعی اجبار حرفهای است. ولی حالا لحنش تعیینکننده بود. باید چیزی می گفت و کلماتش تکلیف رابطهی آنها را مشخص میکرد. آیا لازم نبود از او فاصله بگیرد؟ فقط روی رمانش و اتفاقات پس از آن تمرکز کند؟ ولی هر دو موضوع به هم ربط داشتند. نمیتوانست نسبت به زنی که آنقدر خوب او را درک میکرد و مسیر زندگیاش را تغییر می داد بیتفاوت بماند.
او که در پیچ و خم افکارش گم شده بود دلفین را مجبور کرد دوباره سر حرف را باز کند: «شک دارین که اگه این علاقه دوطرفه نبود من با همین هیجان رمان رو چاپ کنم.» «از این صراحت ممنونم.» فردریک با لحنی مشتاقانه ناگهان گفت: «اگر بهفرض با هم باشیم…» «بله بهفرض…» «اگه از هم جدا بشیم چه اتفاقی میافته؟» «شما واقعاً منفیبافین. هنوز هیچچیز شروع نشده از جدایی حرف میزنین.» «فقط میخوام جواب بدین: اگه روزی از من متنفر بشین، همه نسخههای کتابم رو تیکهپاره میکنین؟» «بله البته. پذیرفتنش برای شما خطر داره.» «…» کوسکاس لبخند زد و با این نگاه همهچیز آغاز شد.
بخوانید: ۷ رمان سورئال؛ لذت از واقعیتی مخدوش اما حقیقی
کتاب اعترافات یک کتابخوان معمولی
کتابخوان معمولی نه منتقد است و نه کارشناس؛ کتابخواندن برای او لذتی است برآمده از دل. آن طور که ویرجینیا وولف میگوید، «کتابخوان معمولی برای لذتِ خود میخواند نه برای کسب معرفت یا تصحیح نظرات دیگران». زندگی کتابخوان معمولی با کتابها آمیخته است و مهمترین لحظاتش را با کتابهایش به خاطر میآورد. آنه فدیمن هم خود را نه منتقد کتاب و سرویراستار نامدار آمریکایی، که یک کتابخوان معمولی میداند. او در این کتاب ۱۸ روایت از تجربههایش از زندگی با کتاب را تحریر کرده است.
فدیمن از طبقۀ عجیب کتابخانهها میگوید که نشان از درونیترین لایههای صاحبانش دارد. از دستور زبان چنان دلنشین سخن میگوید که فراموش میکنی این همان ملالانگیزترین بخش زبان است. او حتی زمان رسمیت ازدواجش با همسرش را زمان «وصلت» کتابهایشان میداند: «کتابهای من و او کتابهای ما شده بودند، حالا دیگر واقعاً متاهل شده بودیم». فدیمن گاهی از لذت خواندن آثار کلاسیک میگوید و گاهی از ولع عقدهوارش به خواندن کاتالوگهای تبلیغاتی. نثر صمیمی، پراحساس و طنزآمیز او ما را به یاد بهترین لحظاتمان با کتابها میاندازد، حتی اگر چندان اهل فضل و ادب نباشیم، درست مثل کتابخوان معمولی.
اعترافات یک کتابخوان معمولی روایتی صمیمی، طنزآمیز و موشکافانه از تجربیات زندگی با کتاب است. آنه فدیمن، یکی از نویسندگان و روزنامهنگاران معتبر معاصر، در این کتاب، یادداشتهایش درباره کتابها را با زندگیاش پیوند داده است و تصویری دوستداشتنی از زندگی با کتاب و آدمهای کتاب باز در ذهن خواننده ترسیم میکند.
آنه فدیمن، متولد ۷ آگوست ۱۹۵۳ در نیویورک، روزنامهنگار و نویسنده آمریکایی است که در حیطه روزنامه نگاری ادبی، یادداشتنویسی، شرححالنویسی و زندگینامهنویسی فعالیت میکند. او در سال ۱۹۹۷ برای کتاب به چنگ روح میافتی و از پا در میآیی، برنده جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی آمریکا و همچنین جایزه کتاب لسآنجلس تایمز شد. فدیمن نخستین سرویراستار مجله کتابخانه کنگره ملی آمریکا بوده است و از پرسابقهترین و موفقترین ویراستارهای آمریکا محسوب میشود. کتاب اعترافات یک کتابخوان معمولی مجموعه ای است از یادداشتهای او در این مجله است.
بخوانید: داستانهایی برای تلنگر به انسان غره شده به علم و عقل
کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا
کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا، رمانی فانتزی نوشته رابین اسلوان است که در سال ۲۰۱۲ به چاپ رسید و با ارائه داستانی جذاب و متفاوت به فروش بسیار بالایی دست یافت. شرایط بد اقتصادی باعث شده که کلی جنن، شغلش به عنوان طراح وب را از دست بدهد و برای کار به کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا برود. کلی پس از گذشت چند روز درمییابد که این کتابفروشی، بسیار عجیبتر از نام و صاحبش است.
مشتریان این مغازه، اندک هستند و به نظر میرسد که هیچ وقت هیچ کتابی نمیخرند؛ آنها فقط کتابهای بزرگ و ناشناختهای را از گوشهوکنار کتابفروشی به امانت میبرند. کلی که به اوضاع مشکوک شده، تصمیم میگیرد تا رفتار مشتریان را به کمک دوستانش مورد تحلیل و بررسی قرار دهد. اما زمانی که کلی، یافتههایش را با آقای پنامبرا در میان میگذارد، متوجه میشود که اسرار این کتابفروشی بسیار بزرگتر و فراتر از چیزی است که فکرش را میکرده است.
دربارهی پنامبرا برای دوستانم گفتهام و چند نفرشان برای دیدزدن از لای قفسهها و تماشای من حین بالارفتن از طبقات خاکگرفتهی کتابخانه به آنجا سرزدهاند. معمولاً سعی میکنم تحریکشان کنم چیزی بخرند: رمانی از جان اشتاین بک، چند تا از قصههای بورخس، یک مجموعهی قطور از تالکینـ همهی اینها نویسندگان موردعلاقهی پنامبرا هستند؛ چون او کل آثار هر یک از آنها را دارد. اگر نتوانم قانعشان کنم که کتاب بخرند، سعی میکنم حتماً قبل از رفتنشان دستکم یک کارتپستال ازم بخرند. یک کوه کارتپستال روی میز جلوی فروشگاه ریخته است. آنها طرحی از نمای جلوی فروشگاهاند ـ یک طرح زیبای قدیمی و یکنواخت که بعد از سالها دوباره مُد شده استـ و پنامبرا هر کدام را یک دلار میفروشد. اما یک دلار درآمد، آن هم هر چند ساعت یک بار، نمیتواند کفاف حقوق مرا بدهد.
کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا، که با هیجانی وسوسهانگیز و فراستی عالی روایت شده، شما را به یاد فروشگاهی میاندزد که به اجبار واردش میشوید، اما هرگز دوست ندارید از آن خارج شوید. رمان اننخابشده بهعنوان بهترین کتاب سال از نظر لسآنجلس تایمز و سان فرانسیسکو کرونیکل و فینالیست جایزه کتاب لسآنجلس تایمز در بخش داستان اولیها.
بخوانید: ۷ رمان گوتیک و ترکیب خواندنی ترس و عشق و هیولا
کتاب فارنهایت ۴۵۱
فارنهایت ۴۵۱ یا ۴۵۱ درجه فارنهایت نام کتابی از ری بردبری نویسندهٔ آمریکایی است که در سال ۱۹۵۳ میلادی منتشر شدهاست. خود بردبری این کتاب را تنها کتاب علمی-تخیلی خود میداند. کتاب مانند برخی دیگر از آثار بردبری به بحث سانسور حکومتی و کتابسوزان میپردازد و یکی از جنجالبرانگیزترین کتابهای علمی-تخیلی شمرده میشود. بخشی از این کتاب در کتب درسی دبیرستانهای آمریکا آمدهاست. ۴۵۱ درجه فارنهایت، دمایی است که کاغذ در آن شروع به سوختن میکند. (برابر با ۲۳۲٬۷۸ سانتیگراد)
داستان در جهانی اتفاق میافتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب میشود، این مشخصات جامعهای است که تحت ستم یک نظام سیاسی است که شهروندانش را افرادی مجهولالهویه و نابالغ تشکیل میدهند. قرصهای شادیبخش و داروهای مسکن و خوابآور که نسیانآور نیز هستند با صفحههای بزرگ ویدئویی بر دیوارهای منازل هرگونه دغدغهای را برطرف میکنند. آزاداندیشی در این جهان ممنوع و خطرناک است زیرا تعادل جامعه را مختل و اشخاص را ضداجتماع بار میآورد، کتاب و هرچه خواندنی است عامل اصلی این انحراف شناخته میشود.
مسئولیت بازیابی و سوزاندن کتابهای باقیمانده در این نظام به عهده آتشنشانی است. از آنجاییکه خانههای این شهر تخیلی ضدآتشند، کتابهای یافته را در همان محل اختفا به آتش میکشند. برای کشف محل اختفای کتاب از یک سگ مکانیکی استفاده میکنند که پس از یافتن کتاب صاحب آن را که دشمن امنیت ملی نامیده میشود، تعقیب کرده و به قتل میرساند. یونیفورم و کلاه مأموران آتشنشانی به نشان «سمندر» یا «آتشپرست» مزین است؛ این خزنده از دوران باستان نماد زندگی در آتش بودهاست.
مونتاگ آتشنشانی است که از کار خود لذت میبرد. کار او سوزاندن کتابهای ممنوع است و از قضای روزگار تمام کتابها ممنوع هستند. اما یک باری که با کلهریس مککلهلن ملاقات میکند به او میفهماند که زندگیاش آنطور که فکر میکرده شاد نیست و این برای مونتاگ سرآغاز شیدایی است. همان شب مونتاگ همسرش را در حالی مییابد که شیشهٔ قرص خواب را به تمامی بالا انداخته و رو به موت است و دیگر در همه چیز زندگی خود شک میکند. به زودی برای اولین بار کسی را میبیند که حاضر نشده همراه پلیسی که او را یافته برود، این زن مسن ترجیح میدهد با کتابهای خود بسوزد. این واقعه مونتاگ را وامیدارد که کتابی بردارد و بخواند …
بخوانید: ۸ رمانی که از جنگ میگویند / جنگها لابهلای رمانها و داستانها
کتاب کتابخانه عجیب
داستان عجیب موراکامی درباره دانشآموزی است که به کتابخانه عمومی شهر میرود تا درباره کتابی با موضوع نحوه جمع آوری مالیات در امپراتوری عثمانی از کتابدار سوال کند؛ اما پیرمرد کتابدار او در اتاقی تاریک زندانی میکند تا متن تمام کتابهای آنجا را حفظ کند و این تنها شرط خلاصی او است. مردی گوسفندنما در زندان به پسر هشدار میدهد با خواندن کتابها مغزش مثل خامه خوشمزه خواهد شد و پیرمرد کتابدار مغز او را خوهد خورد. دخترکی هم آنجا زندانبان است که پسر به او علاقهمند میشود. و با کمک او و مرد گوسفند نما نقشه فرار از دست پیر مرد را میکِشند …
هاروکی موراکامی در کتاب کتابخانه عجیب روایتگر داستان پسریست که به محلی عجیب در کتابخانهای برده شده و در گذر از مارپیچهای پنهان کتابخانه در سلولی گرفتار میشود. او به همراه چند نفر، از جمله نگهبان زندان برای نجات جان خود اقدام به فرار میکنند و… پسری تنها، دختری اسرارآمیز، مرد عذاب دیده، نقشه میکشند که از کتابخانهی کابوسوار بگریزند… ردپای دغدغههای موراکامی پیداست. هزارتو و اسارت در آن. قصه گریز به راهنمایی یک بلد. درگیری نیروهای خیر و شر محبت و دوستی و تنهایی و فقدان.
موراکامی در این داستان عجیب سمبلیک با شخصیتهای مرموز و پیچیدهاش از تلاش انسان برای رهایی از بندهای دنیوی صحبت میکند، داستانی که در آن پسرک خواهان رهایی، حتی کفشهایش را هم ازدست میدهد. منتقدی درباره این کتاب گفته است: این کتاب مانند قصه پریواری برای بزرگسالان است.
بخوانید: ۷ کتاب برنده جایزه حلقه منتقدین آمریکا
کتاب تولستوی و مبل بفش
نینا سنکویچ در رمان تولستوی و مبل بنفش از روزهاى سختِ از دست دادن مىنویسد، از درد جانکاهِ فراق، از روزهایى که امید و یاس به هم گره خوردهاند و زندگى بوى برگهاى خشکیده را مىدهد. کتاب تولستوی و مبل بنفش در سال ۲۰۱۱ از طرف سایت گودریدز جزء ۲۰ کتاب برتر در زمینه خاطرات و اتوبیوگرافى شد.
این کتاب بیشتر از اینکه روایت برنامه کتابخوانی یک زن در دهه چهل یا پنجاه زندگیاش باشد، همانند رسالهایست در باب اخلاق، مهربانی، انتخاب کتاب، ارزشمندی خانواده، تجربه اندوه و… آنگونه که نینا از روزهای کتابخوانی و یادآوری خاطرات، توجه به جزئیات، نتیجهگیریها و… در این اثر میگوید، این کتاب را به کتابی با روایتی داستانی تبدیل کرده که صرفاً حالتی گزارشگونه ندارد که مخاطب مشتاق را خسته و ناامید کند.
در این کتاب نینا علاوه بر اینکه از برنامه کتابخوانیاش روی مبل بنفش اتاق مطالعهاش میگوید، به کودکیاش سفر میکند، از رنج پدرش در زمان جنگ میگوید و تصویری دقیق از آنماری، خواهری که مرگش برای او جانکاه است، ارائه میهد. اما یک سال، هر روز یک کتاب! این نسخهی به نظر پیچیده که نینا برای خودش و برای تمام لحظههایی که ناتوان از تحمل و صبوری در برابر رنج و اندوه است، پیچیده است، تا چه اندازه میتواند کارساز باشد؟ او برای کنار آمدن با غم، برای خودش فراموشی را تجویز نمیکند. او برای کنار آمدن با غم، مواجه با غم را تجویز میکند. برای همین است که به کتابها روی میآورد تا همچون راهنمایانی فانوس به دست، در غم او شریک باشند و همراه با شخصیت داستانها، هزار زندگی نازیسته را زندگی کند و هزار غم تجربه نکرده را به جان بخرد.
سلام
در تیتر ابتدای صفحه بجای “.. رمانی …” اشتباها” کلمه “زمانی ” نوشته شده است.لطفا” تصحیح بفرمایید.
در ضمن از مطالب آموزنده وسایت جالبتان تشکر می کنم.