۷ رمان برتر با شخصیت داستانی زن

هان سیکسو در مقاله مشهور خود بهنام خنده مدیسا بر این موضوع تاکید کرده بود که زنان باید خود را بنویسند. باید از زنان بنویسند و زنان را به نوشتار آورند، از چیزی که با دلیلی مشابه، قانونی مشابه و هدف مهلک مشابهی از آن رانده شدهاند. یعنی درنظر او نوشتن از زنان و برای زنان یکی از راههای مهم برای رویتپذیر کردن آنها در سیستم بهتمامی مردانه اجتماعی و سیاسی و حتی زبانیست.
واقعیت هم این است که تا سالها داستانهایی که توسط زنان نوشته میشد یا لحنی زنانه داشت برای چاپ و انتشار چندان مورد حمایت ناشران قرار نمیگرفتند و حتی جیکی رولینگ خالق کتابهای پرفروش هری پاتر مجبور شده ابتدا با نامی که جنسیت آن خنثی و تنها حرفی تقطیعشده است کتابهایش را منتشر کند چون ناشر معتقد بوده کتابی فانتزی که نان نویسنده زن روی جلد آن باشد فروش نمیرود!
از اتاقی از آن خود ویرجینا ولف تا دیگر داستانها و رمان همیشه زنان سعی کردهاند درقالب داستان از تبعیضهایی که با آن مواجه میشوند بنویسند و دیگران را آگاه کنند. اما واقعا چنددرصد رمانهای شخصیتهای اصلی زن دارند؟ اصلا مردان نویسنده هم علاقهای به خلق داستان با محوریت یک زن دارند؟ در این این کار موفق هستند؟
در این گزارش هفت رمان مشهور که با محوریت یک شخصیت زن و شخصیتهای زن نوشته شده را به شما معرفی میکنیم.
کتاب عروسکخانه
کتاب عروسکخانه، نمایشنامهای از هنریک ایبسن است که برای نخستین بار، دورویی و تزویرِ ازدواجِ افرادی از طبقه متوسط در عصر ویکتوریا را روایت میکند.
این نمایشنامه، داستان زن خامی است که ناگهان چشم به چندوچون زناشویی و دروغی که زندگیاش را بر آن بنیاد نهاده باز میکند. میبیند شوهرش، پدر سه فرزندش، بیگانهای بیش نیست که همواره با او چون بچه و دارایی خود رفتار کرده است. درمییابد که خوشبختیاش دروغین بوده و خودش، نه آدمی آزاد و برابر، که عروسکی و خانهاش نه خانه، که عروسکخانهای بوده است. این چشمگشایی، او را بر آن میدارد که همه چیز خود را رها کند و در جستوجوی حقیقت، خود و ارزشهای خود، پا به دنیای واقعی بنهد. اینگونه، او نخستین گام را به دنیای بیرون میگذارد ـ دنیایی سردتر و تنهاترِ، ولی همزمان، روشن از کورسوی امید به چیزی بهتر.
بخوانید: ۸ کتاب داستان آلمانی: روایتهایی از جنگ جهانی و دیوار برلین
کتاب مثل آب برای شکلات
مثل آب برای شکلات نوشته لورا اسکوئیول در سال ۱۹۸۹ منتشر شده است و داستان زندگی زنان نسلهای گذشتهٔ مکزیک را به سبک رئالیسم جادویی و با زبان خانگی و فُرم زنانه (نوشتار زنانه) روایت میکند. این رمان، عشقی پرشور را در کنار مبارزهٔ یک زن با سنتهای جامعه خود نشان میدهد. هر فصل از این کتاب با دستور آشپزی یا داروسازی جالبی شروع شده که به موضوع آن فصل مرتبط است.
همچنین در سال ۱۹۹۲ نیز فیلمی بر اساس آن در مکزیک توسط آلفونسو آرائو ساخته شد و کتاب هم به ۳۰ زبان ترجمه و بیش از سه میلیون نسخه از آن چاپ شد. نام کتاب معنایی دوگانه دارد: نخست اشاره به دستور تهیه شکلات داغ (هات چاکلت) دارد که در مکزیک با آب و کاکائو تهیه میشود (نه با شیر). دوم، اصطلاحی در زبان اسپانیایی است استعاره از احساسات تند و برانگیختگی جنسی.
در بخشی از رمان میخوانیم: مادربزرگم نظریهٔ بسیار جالبی داشت. میگفت هر یک از ما با یک قوطی کبریت در وجودمان متولد میشویم اما خودمان قادر نیستیم کبریتها را روشن کنیم؛ همان طور که دیدی برای این کار محتاج اکسیژن و شمع هستیم. در این مورد، به عنوان مثال اکسیژن از نفَس کسی میآید که دوستش داریم؛ شمع میتواند هر نوع موسیقی، نوازش، کلام یا صدایی باشد که یکی از چوب کبریتها را مشتعل میکند. برای لحظهای از فشار احساسات گیج میشویم و گرمای مطبوعی وجودمان را دربرمیگیرد که با مرور زمان فروکش میکند، تا انفجار تازهای جایگزین آن شود.
هر آدمی باید به این کشف و شهود برسد که چه عاملی آتش درونش را پیوسته شعلهور نگه میدارد و از آنجا که یکی از عوامل آتشزا همان سوختی است که به وجودمان میرسد، انفجار تنها هنگامی ایجاد میشود که سوخت موجود باشد. خلاصهٔ کلام، آن آتش غذای روح است. اگر کسی به موقع درنیابد که چه چیزی آتش درون را شعلهور میکند، قوطی کبریت وجودش نم برمیدارد و هیچ یک از چوب کبریتهایش هیچوقت روشن نمیشود.
بخوانید: ۶ کتاب از جومپا لاهیری، نویسنده سرشناس هند
کتاب مستاجر وایلدفل هال
یک زن بیوه، همراه با پسر و خدمتکار خود به وایلدفل هال میآید. مردم شهر داستانهای عجیبی در مورد او و زندگی گذشتهاش تعریف میکنند اما گیلبرت مارکهام، که دل به او باخته است تلاش میکند تا این داستانها را باور نکند. اما با گذر زمان دچار تردید میشود که آیا اعتمادش به جا بوده است؟
قهرمان داستان بعد از سرخوشیهای جوانانه سختیهایی را پشت سر میگذارد که آداب جامعه و عادات افراد در آن سهم بسیار مهمی دارد. این رمان با گسترهی عظیم رویدادها و صحنهها و آدمها و زمانها و مکانها عملاً نقد کوبندهای است بر مناسبات مبتذل اجتماعی، و نیز اثری در تقبیح اعتیادی خانمانبرانداز. اماآیا همیشه «پایان شب سیه سپیده است؟»
در بخشی از کتاب آمده است: در حال رفتن به طرف اتاق خودم بودم که روی پلهها، همان دختر زیبای حدود نوزده ساله را دیدم که لباس شیکی به تن داشت، صورتی گرد و زیبا با زلفهای قشنگ و ما را چش قهوهای رنگ خود ایستاده بود. لازم نمیدانم به تو بگویم که او خواهرم رز بود. میدانم که او هنوز هم یک دختر آرام و بدون شک دوستداشتنی است و خبر نداشتم که چند سال بعد زن کسی خواهد شد که بهترین دوست من است که در آن موقع هفده ساله بود و موهای بور کوتاهی داشت.
بخوانید: ۸ کتاب زندگینامهای از افراد مشهور سیاسی
کتاب عذاب وجدان
عذاب وجدان نوشته آلبادسس پدس، در نگاه اول شاید یک داستان پیش پا افتاده و معمولی به نظر برسد و شبیه یکی از همین داستانهای بازاری باشد که درباره مثلثهای عاشقانه و عشقهای نافرجام نوشته می شوند و به احتمال زیاد در دوران نوجوانی حداقل یکی از آنها را خواندهاید، اما واقعیت این است که عذاب وجدان با اینکه داستانی کلیشهای دارد اما شیوهای که نویسنده برای روایت داستان استفاده کرده و همزمان پیش بردن چند داستان موازی با استفاده از چند راوی و زاویه دید مختلف، باعث شده تا کتاب از سطح یک داستان تجاری و معمولی فراتر رود.
آلبادسس پدس، نویسنده ایتالیایی کتاب، روایت داستان را برپایه نامههایی گذاشته که دو دوست با هم در مدت زمانی طولانی رد و بدل میکردهاند و در میان آنها به یادداشتهای یک خبرنگار گمنام یک روزنامه پرتیراژ هم سرک کشیده است. همین عامل و قدرت نویسنده در پرداخت شخصیتهای اصلی و فرعی داستان و مرتبط کردن آنها با هم، باعث جذابیت کتاب شده که به رغم حجم زیادش خواننده را پس نمیزند. ماجرای آن هم درباره کشمکش درونی و ذهنی زنی است که از زندگی تکراریاش خسته شده و حالا این فرصت را یافته تا زندگیاش را عوض کند.
تکهای از رمان عذاب وجدان اینگونه پیش میٰرود: چند دقیقه پیش، همان صدای همیشگی. هر بار با شنیدن آن صدا، قلبم فرو میریزد، درست مثل شبی که از جزیره برگشته بودیم و من داشتم از ترس میمردم که مبادا متوجه شوند که ماتئو، جلوی در ساختمان، در انتظار من است. با این حال وقتی تاکسی حرکت کرد، هراسان شده بودم. همانطور که ماتئو رفتهرفته از من دور میشد، من نیز حس میکردم که در صحبت کردن با گولیلمو نباید شتابی نشان دهم (و با وجود اینکه داشتم از آنچه تو آن را «تقصیر من» مینامی، رنج میبردم) حس میکردم که بار دیگر آن عذاب وجدان نامعلوم و همیشگی دارد در قلبم جای میگیرد… .
بخوانید: ۷ رمانی که اقتباس سینماییشان تحسین منتقدان را در پی داشت
کتاب صبحانه در تیفانی
هالی دختر جوانی است که برای زندگی بهتر و فرار از گذشتهی مبهم خود به نیویورک آمده و راوی داستان، مرد جوانی است که در همسایگی او زندگی میکند و به تدریج با او آشنا میشود و از طریق همین مرد جوان، شما هم به مرور هالی را بیشتر میشناسید. در ابتدای داستان شما این دختر را صرفاً زنی خوشگذران میبینید اما هر چه داستان پیش میرود شناخت شما نیز از او کاملتر میشود و به درک عمیقتری نسبت به این شخصیت دست پیدا میکنید. شخصیت اصلی داستان هر چه هالی را بیشتر میشناسد به او بیشتر علاقهمند میشود اما در ادامهی داستان مرد میانسالی به آپارتمان هالی میآید و ادعا میکند که شوهر او است…
کتاب صبحانه در تیفانی نخستینبار در سال ۱۹۵۸ منتشر شد و به رغم حجم کمی که دارد در ادبیات قرن بیستم از جایگاه ویژهای برخوردار است و بهترین کتاب ترومن کاپوتی محسوب میشود. فیلم صبحانه در تیفانی نیز در سال ۱۹۶۱ به کارگردانی بلیک ادواردز و بازی آدری هپبورن ساخته شد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: من همیشه کشش عجیبی به خانهها و محلههایی دارم که قبلا در آن ها زندگی کردهام. مثلا ساختمانی سنگی درخیابان هفتاد و چندم شرقی هست که در سالهای اول جنگ جهانی دوم اولین آپارتمانم در نیویورک را آن جا گرفتم. کلا یک اتاق بود پر از اسباب و اثاثه معمول اتاقهای زیر شیروانی، یک کاناپه و صندلیهای پت و پهنی که روکش مخمل زبری به رنگ قرمز تند داشتند و آدم را یاد روزهای داغ در تراموا میانداختند. دیوارها گچی بودند و به رنگی شبیه تفاله توتون. همه دیوارهای خانه، حتی دیوار دستشویی، پر بود از عکسهای ویرانه های روم باستان که گذر زمان بر گوشه گوشهشان لکههای قهوهای به جا گذاشته بود. تنها پنجره خانه به راه پله اضطراری باز میشد.
بخوانید: ۷ رمان مشهور علیه نژادپرستی
کتاب من او را دوست داشتم
من او را دوست داشتم نوشته آنا گاوالدا، نویسنده فرانسوی است که خانوادهای است که پدر خانواده بهطور ناگهانی همسر و دو دخترش را ترک میکند و ماجراهایی را رقم میزند که موجب واکاوی و شناسایی شخصیت واقعی پدر، مادر و روابط آنها در طول زندگی مشترکشان میشود. رمان درواقع گفتوگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. پدرشوهر به او میگوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسنده با توانایی عظیمش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متاهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر میکشد؛ کندوکاوی تکان دهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی برای عروس خودباخته.
آنا گالولدا در بخشی از رمان مینویسد: زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قویتر است، از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای کار اجباری برگشتند دوباره زاد و ولد کردند، مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههایشان را دیده بودند، دوباره دنبال اتوبوسها دویدند، به پیش بینیهای هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند، باور کردنی نیست اما همینگونه است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است.
بخوانید: ۷ رمانی که زندگی در شوروی را بهتصویر میکشند
کتاب دختری که رهایش کردی
داستان کتاب دختری که رهایش کردی نوشتۀ جوجو مویز، درباره یک نقاشی مربوط به دوران جنگ جهانی اول است. این اثر دو زندگی، دو انسان، دو کشور و دو سرنوشت را به هم ربط داده است. این کتاب داستانی درباره دو زن با برخی ویژگیهای مشابه است؛ یکی از آنها به نام سوفی در زمان اشغال فرانسه مجبور است تا از خانوادهاش در نبود شوهر در مقابل نازیها محافظت نماید و دیگری به نام لیو که در لندن زندگی میکند. شوهر لیو قبل از فوت به وی یک تابلو نقاشی با نمایی از یک زن هدیه میدهد که مربوط به یک قرن قبل میباشد و در جریان جنگ از فرانسه به انگلستان منتقل شده است.
دستان از سال ۱۹۱۶، یعنی اواسط جنگ جهانی اول، شروع میشود. در شهر کوچکی از شهرهای فرانسه، به نام پرون، که توسط سربازان منفعت طلب آلمانی اشغال شده است. سربازهایی که هر چیز با ارزشی از شهر که البته شامل غذاها نیز میشد، را به تصاحب خود درآوردند و با وجود اینکه مردم شهر گرسنگی میکشیدند، آلمانها بیشتر و بیشتر میخواستند.
این رمان بعد از انتشار در سال ۲۰۱۲، بسیار پرفروش شد و توانست نامزد بهترین رمان سال شود.










