۸ رمان خواندنی پستمدرن که میتوانید آنلاین تهیه کنید
پس از تجربه دو جنگ جهانی و دستاوردهای معروف به مدرنتیه و روشنگری یک جنبش ادبی و داستاننویسی با محوریت تکیۀ شدید بر مسائلی چون از هم گسیختگی، تناقض، و روایت های سوال برانگیز شکل گرفت که به ادبیات پست مدرن معروف شده است. در این داستانها شما میتوانید اتفاقات مختلف داستان را بدون اینکه به پیرنگ داستانی اصلی ضربهای بخورد با همدیگر جابهجا کنید و بهتر هم هست که دنبال یک پایان و اتمام ماجرا در این قصهها نباشید.
درواقع قرار نیست با خواندن این داستانها مثل رمانهای کلاسیک یا حتی مدرن شما را زنجیرهای منظم از اتفاقات و زمانها مواجه باشید یک نظم روایی را در قصه تجربه کنید. ویژگی اصلی این داستانها همین نبود عنصر سببیت در روال ماجراهاست و اینکه نیازی به وجود رابطه علت و معلولی بین اجزای داستان احساس نمیشود. اساسا این داستانها برای بههجو کشیدن آنچه بشر در مدرنتیه تجربه کرده روایت میشوند و از همین رو طنز یا کمدی گروتسک و یک فاکتور اصلی در آنهاست.
در رمانهای پست مدرن همچنین ممکن است دنیاهای متعدد و موازی تجربه شود و اساسا نه نویسنده و نه شخصیتهای داستان قایل به تفکیک موجودیت تنانه خود و دیگری نیستند. از اینها گذاشته داستانهای پستمدرن از بسیاری جهات فرقهای اساسی با داستانهای مدرن و کلاسیک دارند و مؤلفههای پررنگ در این نوع داستانها قرار است به خواننده کمک کند تا بستر و فضای فرهنگی و اجتماعیای را که این آثار در آن ها شکل گرفته را بهتر بشناسد. در این گزارش هشت رمان خواندنی پستمدرن را از بهترین نویسندگان این ژانر معرفی میکنیم تا در یک دنیای مالیخویای دوستداشتنی غرق شوید.
کتاب آونگ فوکو
آونگ فوکو دومین رمان اومبرتو اکوست که نخستین بار در سال ۱۹۸۸ منتشر شده ماجراهای سه ویراستار است که زمان زیادی را باهم صرف بازبینی و ویرایش کتابهای یک موسسه انتشاراتی میکنند. این کتابها کار نویسندگان متفننی است که خودشان هزینه چاپ کتابشان را میدهند. ویراستاران تصمیم میگیرند برای رفع کسالت کمی هم تفریح کنند و در این کار از حکایت خارقالعادهای که سالها پیش از یک کلنل خوشسرووضع و مشکوک شنیدهاند الهام میگیرند؟
کلنل ادعا میکرده کتابی نوشته که در آن راز نیروی اسرارآمیزی را که عظیمتر از هر نیروی طبیعی دیگر است، برملا کرده. سه قهرمان کتاب به شوخی پارههایی از آن دانش سری را که در کتابهای علوم خفیه بافت میشود، بهصورت تصادفی وارد کامپیوتری استثنایی میکنند، کامپیوتری به نام ابوالعفيه که قادر است ارتباط میان همه دادهها ایجاد کند. سرانجام چیزی که این سه دوست را آن را نوعی بازی طولانی برای رفع کسالت میپنداشتند کمکم جدی میشود.
این رمان بهنوعی درباره فرقههای رازآمیزی همچون فراماسونری و شوالیههای معبد و فرقه صلیبِ گلِ سرخ (روزنکروتسیها، گلگونصلیبیها) است که به هجوِ دیدگاهِ اعضای این گروهها میپردازد. شخصیتِ اصلیِ داستان به همراهِ دوستانش، ویراستارانِ یک انتشاراتاند که کتابهای نویسندگانِ متوهمی را که در پیِ کشفِ راز این گروههای رازآمیز هستند، چاپ میکند. نویسندگانِ معتقد به تئوریِ توطئه تمامِ تلاشِ خود را به کار میگیرند و به هر ادله سستی چنگ میاندازند تا دست داشتنِ فراماسونری در همه چیز و همه جا را اثبات کنند.
در این رمان اکو جمع عجیب و غریبی از اضداد و امور ناهمگن به چشم میخورد؛ از انواع بحثها پیرامون راز، روح، ماوراء و اتفاقات فراطبیعی گرفته تا تخصصیترین بخشها پیرامون علوم گوناگون، از ماجرای عاشقانه گرفته تا داستان جنایی، همه چیز در این کتاب یافت میشود. اساس رمان بر نوعی آزمون به سبک بووار و پکوشه است و مهمتر از آن، بر نوعی بازی است به سبک و سیاق رمانهای خولیو کورتاسار. سه دوست تصمیم میگیرند نوعی بازی طراحی کنند…
بخوانید: ۱۰ کتاب برتر به انتخاب نشریه تایم
کتاب در رویای بابل
این رمان که هشتمین رمان براتیگان است اولین بار در سال ۱۹۷۷ منتشر شد و داستان آن درباره یک کارآگاه خصوصی است که وضعیت زندگی بسیار بدی دارد، بازار کارش کساد است، اجاره خانهاش را نمیتواند بدهد، منشیاش را مرخص کرده است و حتی ماشین خود را فروخته است. کارآگاه داستان ما حتی پول ندارد که برای هفتتیر خود گلوله بخرد. زندگی او سراسر رنج و بدبختی است اما در این میان خبرهای خوب هم در زندگی او وجود دارد. مثل خبر خوبی که جملات ابتدایی کتاب با آن آغاز میشود و یک شروع خواندنی تقدیم خواننده میکند: خبر خوب: فهمیدم مرا برای خدمت در نظام وظیفه «نامناسب» تشخیص دادهاند و بهعنوان بچهسرباز به جبههی جنگ جهانی دوم اعزام نمیشوم. مساله اصلا بیعلاقگی به وطن نبود چون من جنگ جهانی دومام را پنج سال پیش در اسپانیا جنگیده بودم و یک جفت سوراخ گلوله هم در ماتحتام داشتم که این را اثبات میکرد.
البته کتاب جامعه آن زمان آمریکا را نیز نقد میکند. جامعهای که درست نقطه مقابل شهر رویایی بابل است. شخصیت اصلی کتاب از هر طرف در دنیای واقعی گرفتار است و تنها پناه او بابل است. دوستانش و تقریبا هرکسی که با او در ارتباط است پول یا چیزی که به او قرض دادهاند میخواهند و فکر میکنند او بالاخره عرضه انجام دادن یک کار را دارد و اگر بخواهد میتواند شروع به کار کند و قرض آنها را نیز پرداخت کند. پول برای همه شخصیتهای رمان مهم است و هیچکس از پول خود و قرض خود غافل نیست.
بخوانید: ۷ کتابی درباره اسطورهها و چیستی آنها
کتاب برج
رمان برج (مجتمع مسکونی) است که برای اولین بار در سال ۱۹۷۶ میلادی منتشر شدهاست. رمان «برج» یکی از آثار کلاسیک علمیتخیلی پسارستاخیزی و پادآرمانشهری محسوب میشود. داستان این رمان در یک برج بسیار مدرن و لوکس اتفاق میافتد که بهگونه ای طراحی شدهاست که تمام نیازهای ساکنانش را برآورده و به نوعی آنها را از دنیای خارج منزوی میکند.
در ابتدا به نظر میرسد برج تمام امکاناتی را که یک ساختمان مدرن و پیشرفته میتواند به ساکانش بدهد، فراهم کردهاست؛ چیزهایی از قبیل استخر شنا، مدرسه، فروشگاه مواد غذایی، آسانسورهای پرسرعت و مانند آن. البته باید دقت کرد که ساختمانی مسکونی با چنین امکاناتی در سال ۱۹۷۵ تصویر و نوشته شدهاست. با این حال، برج چنان طراحی شدهاست که با رفع تمام نیازهای ساکنان، ارتباط آنان را با دنیای خارج قطع کند.
اولین حادثه کوچک و کماهمیت، مثل قطع بسیار کوتاهمدت برق یا مزاحمتهای قابل اغماض همسایگان، به آغاز و تشدید سریع خشونت ساکنان نسبت به هم و نسبت به برج میانجامد و چرخه تخریب برج آغاز میشود. ساکنان که به انزوای برج از دنیای بیرون خو گرفتهاند، موضوع را کاملاً داخلی میدانند و نه آن را به مقامات محلی و پلیس گزارش میدهند و در نتیجه، نه کمکی از آن دریافت میکنند.
در بخشی از رمان آمده است: دایره زنان تنگتر شد. نخستین شعلههای آتش بلند شد. صدای ترق ترق لاكالكل صندلیهای عتیق بلند شد. زنها از پشت عینكهای آفتابیشان وایلدر را خیرهخیره نگاه میكردند، انگار كار سختی كه كرده بودند اشتهای آنها را برانگیخته بود. و بعد همه با هم، از ته جیبهای بزرگ پیشبندشان چیزی بیرون آوردند. در دستهای خونآلود همهشان كارد بود، كاردهایی با تیغه باریك. اكنون وایلدر خجولانه اما خوشبخت، تاتیكنان به راه افتاد تا با مادران تازهاش دیداری كند.
بخوانید: ۹ کتاب برتر ترجمه شده توسط محمد قاضی
کتاب سلاخخانه شماره پنج
سلاخخانه شماره پنج رمانی نوشته کرت وانهگت نویسنده معاصر آمریکایی است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شدهاستعنوان فرعی کتاب جنگ صلیبی کودکان است که به واقعهای تاریخی در دوران جنگهای صلیبی اشاره دارد. این رمان را مشهورترین اثر وانهگت میدانند. ونهگات کتاب را بر اساس تجارب شخصی خویش در جنگ جهانی دوم درباره واقعه بمباران درسدن آلمان توسط متفقین نوشتهاست. شخصیت اصلی این کتاب بیلی پیل گریم، سرباز آمریکایی است که در زمان جنگ جهانی دوم در شهر درسدن حضور دارد و در زمان بمباران، در سلاخخانهای در زیرزمین پناه میگیرد.
کتاب از جمله رمانهای پستمدرنیستی قرن بیستم است که دارای رویکردی علمی-تخیلی و در عین حال گزارش دهنده واقعیتهای تاریخی نیز هست. درواقع نویسنده در سال ۱۹۶۹ بر اساس خاطرات و مشاهداتش در درسدن کتاب سلاخ خانه شماره پنج را نوشت هیاهوی بسیار برانگیخت و منتقدان درباره آن اظهارنظرهای گوناگونی کردند. به رغم نظرات موافق و مخالف، کتاب به سرعت فروش رفت و فیلم موفقی هم بر اساس آن ساخته شد. ونه گارت در این کتاب، ماجرا را از زاویه دید چندگانه روایت میکند که تنها بر تجارب شخصی او در درسدن متکی نیست. او معانی سمبلیک در درسدن را به تمامی بشریت تعمیم میدهد.
بخوانید: ۱۰ کتاب درباره سرنوشت غمانگیز سیاهپوستان و بردگی
کتاب مارتا کیست؟
مارتا کیست؟ دومین رمان ماریانا گاپوننکو، شاعر و نویسنده اوکراینی است. این رمان در سال ٢٠١٢ منتشر شد که با استقبال بسیار زیادی مواجه شد. نویسنده برای خلق این اثر دو جایزه ادبی معتبر آدِلبرت فون شامیسو و آلفا را از آن خود کرد. این اثر حتی در سال ٢٠١٦ هم در فهرست کتابهای پرفروش سال قرار گرفت.
«مارتا کیست؟» داستان یک پرندهشناس ۹۶ ساله است که با اطلاع از این موضوع که مرگش نزدیک است، به یکی از مجللترین هتلهای دنیا میرود تا آخرین روزهای عمرش را با تجربهای جدید سپری کند. نویسنده این رمان در محتوا و شکل داستان، نوآوریها و سنتشکنیهایی را به کار برده است که اثر او را در زمره داستانهای پستمدرن قرار میدهد. توانایی نویسنده در ارائه توصیفات محیطی و شریک ساختن مخاطب در احساسات و افکار قهرمان داستان، قابل توجه است و میتواند برای خوانندگان تجربهای جدید در رمانخوانی محسوب شود.
در قسمتی از کتاب میخوانیم: سرد است عشق. عشق سرد است. ولی در قبر میسوزیم، ذوب و به طلا تبدیل میشویم… لوادسکی منتظر جاری شدن اشکهایش شد. ولی اشکی نیامد. با وجود این، صورتش را پاک کرد. چه چندشآور! همین چند لحظه قبل تلفن را بهتزده قطع کرده بود. اگر آنچه از صدای نفس کشیدن پزشک خانوادگیاش احساس میشد بیقراری نبود، پس چه بود؟
بخوانید: ۱۰ کتاب برتر اورهان پاموک، برنده جایزه نوبل ادبیات
کتاب آنت ورپ
روبرتو بولانیو نویسنده و شاعر شیلیایی، متولد سانتیاگو و از پیشگامان موج نوی داستاننویسی امریکای جنوبی میگوید این کتاب را برای خودم نوشتم، و حتی از این هم مطمئن نیستم. این نوشتهها تا مدتها صفحاتی آشفته بودند که بازخوانی میکردم و شاید هم دستی تویشان میبردم، مطمئن از اینکه وقت تنگ است. اما وقت برای چه؟ درست نمیدانم. من این کتاب را برای ارواح نوشتم که تنها همراهان زماناند؛ چرا که بیرونِ زمان ایستادهاند.
«آنتورپ» رمانی است کوتاه و قطعهقطعه، با نثری شاعرانه که موضوعات متعددی مثل قتل، جنایت، شعر و عشق را درهممیآمیزد: قتلی در بیرون اردوگاه اتفاق افتاده، نگهبان شب که احتمالا راوی یا خود بولانیو است، مظنون به قتل است و در گریز از فصلی به فصل دیگر، مدام خواننده را دنبالِ خود میکشاند و سپس بیسرانجام رهایش میکند.
داستان شبیه تکهتکههای خاطرات یا تصاویر سینمایی است که فریم به فریم از جلوی چشم خواننده عبور میکند با زنانی بیدهان در دالانی بیپایان، شاعرانی شکستخورده و پلیسهایی که عفتِ زنانِ جوان را لکهدار میکنند. جالب است بدانید که کتاب زمانی که روبرتو بولانیو فقط بیست و هفت سال داشت نوشته شده است و منتقدان از آن به عنوان بیگبنگ افسانه جهانی روبرتو بولانیو تلقی میکنند.
بخوانید: کتابهای برنده جایزه بوکر از سال ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۹
کتاب گربه درون
رمان کوتاه «گربه درون» وجه متفاوت و لطیفتری از ویلیام سیوارد باروز را به مخاطبان نشان میدهد. این کتاب شامل روایت نازک بینانه دوستیهای غیرمنتظره این نویسنده با گربهها و تعمقی بر رابطه مرموز بین آنها و میزبانانشان است که باروز رد آن را تا آیینهای مصر باستانی دنبال میکند. رمان مورد نظر به صورت خاطرات یک راوی اول شخص که باروز باشد، نوشته شده است.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم: روسکی از گربه کوچولوها بدش می آمد. خودش تنها گربه کوچولوی بامزه بود. بچه گربه ها مزاحم و فضول بودند. یک بار روسکی را برای حمله به یکی از بچه گربه ها زدم، و دیده ام وقتی بچه گربه ها در انبار غله اند مادر از آن جا بیرونش می کند. و روسکی از هوراشیو می ترسید. شبی هوراشیو سراغ روسکی در ایوان پشتی رفت. ( آن موقع روسکی نبود. هنوز نمی دانستم گربه ای از نژاد آبی روسی است. اسموکی صداش می کردم.) با حالتی بی اعتنا اما مصمم رفت سراغ روسکی و به او حمله کرد، او هم دوید زیر میز. دیده ام که در نزاع گربه ها مهاجم تقریبا همیشه پیروز میدان است. اگر گربه ای بازنده نزاع باشد تردیدی در فرار به خود راه نمی دهد، حال آن که سگی ممکن است تا سر حد مرگ احمقانه اش بجنگد. به قول مربی جوجیتسویم در قدیم: «حقه کار نکرد، بهتره فرار کرد.»
ویلیام سیوارد باروز، نویسنده و نقاش امریکایی از اعضای شاخص نسل بیت و یکی از برجستهترین نویسندگان پستمدرنیست است. میگویند، هیچ نویسندهای در دوران پس از جنگ به اندازهٔ او اسطورهپردازی نشده است. تأثیر او در حوزهٔ فرهنگ عامه اگر بیشتر از حوزهٔ ادبیات و هنر نبوده باشد، کمتر هم نبوده است. «سور عریان» و «تزریقی»، دو رمان مهم و بحثبرانگیز او، نقاط عطفی در تاریخ ادبی امریکا محسوب میشوند.
بخوانید: برندگان جایزه کتاب سال ایران در سال ۱۳۹۸
کتاب سومین پلیس
این کتاب بین سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ نوشته شد، ولی وقتی اونولان نتوانست برای کتاب ناشری پیدا کند، ادعا کرد که کتاب را گمکرده است. کتاب تا زمان مرگ او منتشر نشد و همسرش پس از مرگش، آن را در سال ۱۹۶۷ توسط انتشارات «مکگیبون و کی» به نشر رساند.
یک مرد جوان در یک سرقت مسلحانه شخصی را به قتل میرساند با این قصد که هزینه یک پروژه علمی را تأمین کند. در یک لحظه مناسب، همدست او، جان دیونی (John Divney)، پولها را در جایی پنهان میکند که بعداً، سر فرصت به رفیقش نارو بزند. در خانه مقتول یک جعبه سیاه هم قرار دارد. وقتی سارق جوان در این جعبه را باز میکند، خانه مقتول ناگهان به یک لانه خرگوش بدل میشود. راهروهای باریک لانه خرگوش به یک سرزمین سحرآمیز و البته آبسورد میانجامند.
سومین پلیس بهصورت اولشخص نوشتهشده و از زبان راویای روایت میشود که خودش در داستان نقش دارد اما نام و نشانش مشخص نیست. این رمان پر از اتفاقات فانتزی و عجیب است و صحنههای غیرمنتظرهای را برای خواننده رقم میزند.
راوی داستان که در سراسر این رمان پرحادثه بدون نام و نشان است متوجه میشود که جعبه سیاه سر جایش نیست. او طبعاً به کلانتری مراجعه میکند اما در کلانتری دو افسر نگهبان با مشکل غریبی مواجه شدهاند: در اثر جایگزینی و تبادل اتم دوچرخه با انسان، دوچرخهها خصلتهای انسانی پیدا کردهاند تا آن حد که به جنایت روی آوردهاند. در همان حال بسیاری از دوچرخهسواران چابک هم دچار سرگیجه شدهاند و نمیتوانند روی پا بند شوند. برای مثال مایکل گیلانی ( Michael Gilhaney ) که تا پیش از این وقایع دوچرخهسوار قابلی بوده از روی ناچاری به دیوار تکیه داده که تعادلش را از دست ندهد. در پایان داستان هم او عاقبت مسخ میگردد: حالا نیمی از بدنش دوچرخه و نیمی دیگر بدن انسان است.