پر فروشترین رمانهای ایرانی در تابستان ۱۳۹۸

خواندن رمان احتیاجی به ترغیب و تعریف ندارد. با خواندن رمان میتوانید به دنیای دیگری بروید، دنیایی که شاید در دنیای واقعی شانسی برای تجربه کردنش نداشته باشید. بههرحال از هر چه بگذریم خواندن رمان ایرانی لذت دیگری دارد. در مورد خواندن رمان های غیر فارسیزبان بخش بزرگی از دریافت ما از کتاب به نوع ترجمه آنها برمیگردد و هرچقدر هم ترجمه روان و حرفهای باشد ممکن است باز هم لذتش به اندازه اصل اثر نباشد.
در این مطلب پرفروشترین رمانهای ایرانی در سایت دیجیکالا معرفی شدهاند.
کتاب سمفونی مردگان اثر عباس معروفی
عباس معروفی، روزنامهنگار و نویسندهی مشهور ایرانی جوایز داخلی و بینالمللی بسیاری را از آن خود کرده و اکنون ساکن آلمان است، همچنان مینویسد و تسلطش بر شیوههای مدرن داستاننویسی و شناختش از تاریخ و اسطوره او را در زمرهی پرمخاطبترین نویسندگان ایرانی قرار داده است. این کتاب برندهی جایزهی بنیاد سورکامپ در سال ۲۰۰۱ شده است.
در توضیحات آن میخوانیم: آدمها فقط یک نیمه از عمرشان را زندگی میکنند، من مال نیمهی اول بودم و او نیمهی دوم. آن که نیمهی اول عمرش را زندگی کرده، برادری است که تلاش میکند تا پا جای پای پدر بگذارد؛ پدری مستبد و تمامیتخواه و آن که نیمهی دوم را زیسته، برادری است شاعر و روشنفکر، جوانی که نماد نسل روشنفکران معاصر ایران است. برادر روشنفکر دربرابر ابتذال خانه و جامعه عصیان میکند، دل به عشق میسپارد و تلاش میکند اگر نه در جامعه لااقل در گوشهی انزوایش، دنیایی عاری از پستی و بدخواهی بسازد. اما سرنوشت این هابیل و قابیل معاصر متأثر از هزاران رویداد تاریخی معاصر است؛ رویدادهایی که نه هابیل را چون گذشته باقی گذاردهاند و نه قابیل را.
بخوانید: معرفی بهترین کتابها برای آموزش سواد مالی به کودکان
کتاب چشمهایش اثر بزرگ علوی
بزرگ علوی نویسندهی صاحبسبک و از رمانهای مهم ادبیات معاصر است. علوی با نگارش آثار داستانی در کنار صادق هدایت و صادق چوبک بر جریان داستاننویسی مدرن در ایران تاثیر چشمگیری گذاشت.
چشمهایش، برجستهترین رمان بزرگ علوی است که برای نخستین بار در سال ۱۳۵۷ منتشر شد. علوی در این رمان به توصیفی دقیق و موشکافانه دربارهی زندگی و احساسات زنی به نام فرنگیس دست زده است.
پرسشها، توهمها، جاذبهها و دافعهها، عشق و نفرت و فریبندگی، همه و همه با شیوهای مشابه شیوهی هدایت در این داستان توصیف شده است. از طرفی علوی تحت تاثیر ادبیات غرب به ویژه ادبیات روسی نیز بوده است و توصیفهایش به این ادبیات نیز شباهت دارد.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «چشمها با گیرندگی عجیبی به آدم نگاه میکردند. خیرگی در آنها مشهود نبود، اما پردهی حائل بین صاحب خود و تماشاکننده را میدریدند و مانند پیکان قلب انسان را میخراشیدند. آیا از این چشمها می بایست در لحظهی بعد اشک بریزد؟ یا اینکه خندهی تلخی بجهد؟ اما دور لبها خندهای محسوس نبود. آیا چشمها تنگ و کشیده بودند تا بخندند و تماشاکننده را به زندگی تشویق کنند و یا دلخستهای را بچزانند؟ آیا این چشمها از آن یک زن پرهیزگار از دنیا گذشته بود یا زن کامبخش و کامجوئی که دنبال طعمه میگشت، یا اینکه در آنها همه چیز نهفته بود؟ آیا میخواستند طعمهای را به دام اندازند؟ یا له له طلب و تمنا میزدند؟ آیا صادق و صمیمی بودند یا موذی و گستاخ؟ عفیف یا وقیح؟ آیا بیاعتنائی جلوهگر شده بود؟ یا التماس و التجاء؟ اگر التماس میکردند چه میخواستند؟ این نگاه، این چشمهای نیمخمار و نیممست چه داستانها که نقل نمیکردند.»
بخوانید: پر فروشترین کتابهای دامیز در سال ۹۸
کتاب من او اثر رضا امیرخانی
کتاب «من او» نوشتهی «رضا امیرخانی» و برندهی جایزه بیست سال ادبیات داستانی ایران است. رضا امیرخانی نویسنده و منتقد ادبی ایرانی است که مدتی نیز رئیس هیئت مدیره انجمن قلم ایران بود.
داستان مربوط به خانواده فتاح از خانوادههای ثروتمند و مذهبی تهران قدیم است. حاج فتاح دو نوه اش مریم و علی را بسیار دوست دارد و همیشه سعی می کند لوطیگری را به آنها یاد دهد. داستان بر محوریت علی فتاح میچرخد پسری بزرگوار که عاشق دختر کلفتشان به نام مهتاب است. در پی کشف حجاب مریم به فرانسه میرود و بعد از مدتی مهتاب نیز به پیش او میرود و علی همچنان عاشق است و مهتاب همچنان عاشق است اما…» این کتاب از سوی منتقدین امیرخانی به اثری رمانتیک حزب اللهی تشبیه شده است. امیرخانی در این کتاب با نگرشی مذهبی تصوف را موازی با عرفان و عشق زمینی را با موضوعاتی عرفانی فرازمینی در می آمیزد.
بخوانید: پر فروشترین کتابهای تابستان ۹۸ در ایران
کتاب چراغ ها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد
کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» نوشتهی «زویا پیرزاد» است. این کتاب تا کنون چند جایزه معتبر ادبی را در ایران به خود اختصاص داده است. جایزه ادبی یلدا، جایزه بهترین رمان سال بنیاد گلشیری و جایزه کتاب سال از جمله این جوایز است.
کتاب چراغها را من خاموش میکنم از زبان کلاریس بیان میشود.کلاریس زنی ارمنی است، ۳ فرزند دارد: پسر ۱۵ ساله و ۲ دختر بچه دوقلو. شوهرش در شرکت نفت است و در ابادان زندگی میکنند. داستان از کجا شروع میشود؟ از همان صفحه اول که صدای ترمز اتوبوس مدرسه میآید، بعد قیژ در فلزی حیاط، صدای دویدن روی راه باریکهی وسط چمن و جملهی: “لازم نبود به ساعت دیواری آشپزخانه نگاه کنم. چهار و ربع بعد از ظهر بود.” و این جمله میشود آغاز دنیای روزمرگیهای کلاریس در کتاب . دنیای روزمرگیها و کارهای بیپایان زنی خانهدار. زنی که خودش هم، دنیا و خواستها و دوست داشتنهایی دارد. دوست داشتنها و خواستهایی که کسی به آنها بهایی نمیدهد.»
بخوانید: ۱۰ کتاب خاطره و تاریخی از اشخاص مهم
کتاب شوهر آهو خانم اثر علی محمد افغانی
کتاب «شوهر آهو خانم» اثر «علی محمد افغانی» است. درون مایه اصلی داستان با زندگی زنان در لایههای پائینی جامعه در آن سالها ارتباطی نزدیک دارد و در نکوهش آئین چند همسری است. در این رمان مناسبات خانوادگی و ضوابط احساسی و عاطفی مرتبط بدان بازنمایی شده است. این کتاب جایزه بهترین رمان سال را از آن خود کرد.
در خلاصه اثر آمده است: «داستان با توصیف زیبایی از شهر کرمانشاه در یک بعد از ظهر زمستان سال ۱۳۱۳ شروع می شود. سید میران شخصیت اصلی داستان است. او یک نانوای با هیبت و در عین حال با روزه و نماز است. آهوخانم ـ زن زحمتکش و بردبار ـ نمونۀ واقعی زن ایرانی است: زنی بزرگوار که حق و حقوقی ندارد، و همین سبب خواری اوست. تصویر واقعگرایانه افغانی، بیمارگونگی تصورات اغلب نویسندگان این دوره نسبت به زن ایرانی را برملا میکند. از فصل دوم به بعد، آهوخانم محور داستان قرار میگیرد و طرح رمان به یاری او بسط مییابد، آدمها و ماجراها گرد او شکل میگیرند. آرامش و قابل اعتماد بودن آهوخانم آنچنان بر تمامی داستان تأثیر میگذارد که حتی در صحنههایی که حضور ندارد، وجودش محسوس است.»
بخوانید: ۶ رمان خارجی محبوب برای خواندن در تابستان امسال
کتاب جای خالی سلوچ اثر محمود دولت آبادی
کتاب «جای خالی سلوچ» نوشتهی «محمود دولتآبادی» و یکی از معروفترین رمانهای این نویسندهی نامآشنا است. فضای رمان جای خالی سلوچ را میتوان از اسم آن حدس زد، وقتی سلوچ ناپدیدی میشود و زنش، مرگان، مسئولیت ادارهی زندگی را عهدهدار میشود.
در قسمتی از کتاب میخوانیم: «در این رمان مِرگان به کاری که مشغول میشد، چهرهاش چنان حالی میگرفت که چیزی چون احترام و بیم به دل صاحبخانه، صاحبان کار میدمید. نه کسی به خود میدید که به مِرگان تحکم کند، و نه او در کار خود چنین جایی برای کسی باقی میگذاشت. شاید برخی زنها، چون دختر حاج سالم، مسلمه، مایل بودند در مِرگان به چشم کنیز خود نگاه کنند؛ اما مِرگان -دست کم حالا- تنگ چنین باری را خرد نمیکرد. خوش خلقی او را باید از چاپلوسی جدا میکردند. روی گشادهی مِرگان در کار، نه برای خوشایند صاحب کار، بلکه برای به زانو درآوردن کار بود. مِرگان این را یاد گرفته بود که اگر دلمرده و افسرده به کار نزدیک بشود، به زانو در خواهد آمد و کار بر او سوار خواهد شد. پس با روی گشاده و دل باز به کار میپیچید. طبیعت کار چنین است که میخواهد تو را به زمین بزند، از پا درآورد. این تو هستی که نباید پا بخوری، نباید از پا دربیایی. و مِرگان نمیخواست خود را ذلیل، ذلیل کار ببیند.»
بخوانید: ۱۰ رمان محبوب کلاسیک از لیست کتابهای برتر گاردین
کتاب کافه پیانو اثر فرهاد جعفری
داستانی که «کافه پیانو» روایت میکند، در مورد پدری است که با دخترش، «گلگیسو» روزگار میگذراند. او بهتازگی از همسرش جدا شده است. راوی قبلا روزنامهنگار بوده و حالا مشغول نوشتن کتاب خود است. او برای امرار معاش به ادارهی یک کافه روی آورده است و از طریق شغلش با افراد زیادی آشنا میشود و هر یک را با نگاه مخصوص خود میبیند. کتاب سرشار از بیان عقاید شخصی راوی داستان است. در واقع شخصیتهای این رمان برگرفته از زندگی شخصی نویسندهاند.
در قسمتی از متن کتاب آمده است: «خیلی وقت بود احساس بیفایدگی و بیمصرفبودن میکردم و علاوهبراین، یکبار که دختر هفتسالهام برداشت و ازم پرسید: بابایی تو چه کارهای؟! هیچ پاسخ قانعکنندهای نداشتم که بهش بدهم. یعنی راستش را بخواهید به خودم گفتم: تا وقتی هنوز زندهام، چندبار دیگر ممکن است پیش بیاید که این را ازم بپرسد و من چندبار دیگر میتوانم ابرویم را بیندازم بالا و بهش بگویم: «خودمم نمیدونم بابایی.» اما اگر مینشستم و داستان بلندی مینوشتم و بعد منتشرش میکردم؛ میتوانستم بهش بگویم: «اگر کسی یکوقت برگشت و ازت پرسید بابات چهکاره است، حالا توی مدرسه یا هر جای دیگری؛ یک نسخه از «کافه پیانو» را همیشه توی کیفت داشته باش تا نشانشان بدهی و بهشان بگویی بابام نویسندهاس. حالا شاید خوب ننویسه؛ اما نویسندهاس.»
بخوانید: ۵ کتاب خودشناسی که میتواند زندگیتان را تغییر دهد
کتاب سووشون اثر سیمین دانشور
سووشون نوشته سیمین دانشور رمانی با ساختاری و ساده و نثری روان است. زمان داستان مربوط به سالهای دههی بیست شمسی است. سالهایی که ایران به اشغال انگلیسیها درآمده بود.
در خلاصهی داستان آمده است: «زری و یوسف در یک مهمانی از سوی حاکم شرکت میکنند. حاکم که خود مهرهای وابسته است از طریق فروش آذوقه ای که متعلق به مردم است به ارتش بیگانه، موجبات قحطی بیشتر میشود. یوسف، خان فردی روشنفکر و با غیرت است. او حاضر به فروش آذوقهی مردم به بیگانگان نیست و میخواهد از مردم پشتیبانی کند. اما زری، همچون همه زنان سووشون، حتی چهرههای منفی چون عزتالدوله، که هریک به نوعی وجوه گوناگون ستمدیدگی، بیپناهی، ناکامی، فداکاری و تحمل زن ایرانی را به نمایش میگذارند، مسالمتجویانه، میکوشد او را آرام کند.»
بخوانید: ۵ رمان برتر معمایی از محبوبترینهای این ژانر ادبیات
کتاب پاییز فصل آخر سال است اثر نسیم مرعشی
کتاب «پاییز فصل آخر سال است» نوشتهی نسیم مرعشی، در مجموعه کتابهای قفسهی آبی نشر چشمه منتشر شده است. این رمان دو بخش اصلی با نامهای «تابستان» و «پاییز» دارد که هر کدام به سه فصل تقسیمبندی میشوند که تکهی اول و دوم و سوم نامیده شدهاند. این رمان برشهایی از زندگی سه دختر در آستانهی ۳۰سالگی است. هر کدام از این فصلها هم توسط یکی از این سه دختر روایت میشود. زندگی این سه دختر از دوران دانشگاه به هم گره خورده و حالا راهشان کاملا از هم جداست؛ اما روی زندگی هم تاثیر میگذارند.
در قسمتی از این رمان میخوانیم: «نمیخواهم برگردم اهواز. آدم که راه رفته را برنمیگردد. همان سه چهار روزی که آنجا بودم فهمیدم نمیتوانم بمانم. اهواز گرم است. هرم گرما از زمین بلند میشود و روی سینهی آدم هوار میشود. چهقدر عصر بروی جادهی ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چهقدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک میدهد مجله بخوانی؟ چهقدر عصرها بروی بازار کیان با زنهای عرب سر رطب و ماهی زبیدی چانه بزنی و بخندی؟ اینبار که رفتم، اهواز کوچک شده بود انگار. کوچکتر از کودکیام. با چهار قدم از هر خیابانی رد میشدم. چهارشیر وصل شده بود به فلکهی نخلها. فلکهی نخلها وصل شده بود به سیدخلف. حیاطهای کوچک و سنگرهای اندازهی قوطی کبریت، وقتی خیره میشدم بهشان، تصویرهای کودکیام را بههم میریخت و خاطرههایم را گم میکرد. شبها آنجا قرار نمیگرفتم. دلم خانهی خودم را میخواست.»
بخوانید: کتابهایی از نویسندگانی که نوبل برنده شدهاند
کتاب روی ماه خداوند را ببوس اثر مصطفی مستور
رمان «روی ماه خداوند را ببوس» نوشتهی «مصطفی مستور» نویسندهی نامآشنای معاصر است. داستان حاضر، زندگی مردی که در مورد خودش و خدایی که تا چندی قبل میشناخته دچار شک و تردید شده است را روایت میکند. یونس دانشجوی دکترای پژوهشگری اجتماعی شخصیت اصلی داستان است. او در حال تحقیق و جستجوی دلیل جامعهشناختی خودکشی جوانی به نام پارسا است که دکترای فیزیک داشته است.
در بخشی از داستان میخوانیم: «چه با شتاب آمدی! گفتم برو! اما نرفتی و باز هم کوبه در رو کوبیدی. گفتم: بس است برو! گفتم اینجا سنگین است و شلوغ. جا برای تو نیست. اما نرفتی. نشستی و گریه کردی آنقدر که گونههای من خیس شد. بعد در رو گشودم و گفتم نگاه کن چه قدر شلوغ است! و تو خوب دیدی که آنجا چه قدر فیزیک و فلسفه و هنر و منطق و کتاب و مجله و روزنامه و خط کش و کامپیوتر و کاغذ و حرف و حرف و حرف و تنهایی و بغض و یاس و زخم و دلتنگی و اشک و آشوب و مه و مه و مه و تاریکی و سکوت و ترس و اندوه و غربت در رهم ریخته بود و دل گیج گیج بود. و دل سیاه و شلوغ و سنگین بود. گفتی اینجا رازی نیست؟گفتم: راز؟ گفتی: من آمدم.»